نامهای به حامد اسماعیلیون به خاطر همه کوششهایش
دانیال حقیقی
حامد، لحظهبهلحظه و پیگیرانه اتفاقات را دنبال میکنم. از دیدگاه شخصی به برخی از اتفاقات و موضعگیریها و موارد نقد دارم اما فکر میکنم باید این مسائل امروز مطرح شود و همین امروز هم پاسخ داده شوند.
چون وقتی شعار میگوید «وقتش رسیده است»، دستکم روشن کردهایم که «برنامه» چیست.
در روزهایی که مردم انتخابهای زیادی برای انتخاب کردن ندارند و بسیاری از چهرههای سیاسی در بند هستند، یک چیز خیلی آزارم میدهد. اینکه چرا بیشتر کسانی که «سمپات» تو شدهاند،…
شمیم بهار، از سال چهل و دو تا پنجاه و پنج، چه کار میکرد؟
راهبردِ غیاب برای ساختِ کاریزمای مؤلف
دانیال حقیقی
بارسقیان دست از سرم برنمیدارد. تقریباً هر هفته سراغ مرور کتابی را میگیرد که نزدیک به یکسال پیش با هم دربارهاش حرف زدیم. خسته هم نمیشود. نمیدانم چرا برعکس همه این یک نفر نمیگذارد به حال خودم باشم. شاید به همان دلیلی که یکبار هم گفت: «میترسم این حال تو برگرده به خود من. میترسم منم مثل تو بشم.»
از خودم میپرسم چه عیبی دارد؟ دست کم این روزها شادم. شاید به نظر بدجنسی باشد اما یک حس اجتناب ناپذیر انسانی است…
بحران مخاطب را چه باید کرد؟
دانیال حقیقی
باید به اصل مسئله برگشت و درباره آن فکر کرد: بحران مخاطب.
خیلی سریع و بدون مقدمه یکی از راه حلها، پر کردن خلاءی است به نام نبود پست «کارگزار ادبی» در بازار داستان و کتاب ایران. کارگزاران ادبی درواقع رکن مهمی هستند که به نظر میرسد به عمد کنار زدهشدهاند تا جای آنها مشتی لَلِه/نَنی/Nanny ادبی بنشینند و سالها از این راه زندگی بگذرانند و سرلوحههای بالادستی را هم مدنظر قرار بدهند. کارگزار ادبی اما بنا به ذاتش نمیتواند سوژهای سیاسی باشد. او کارش تجارت است، با نویسندهها،…
دانیال حقیقی
درباره عکسهای زنان معاشر با آلمانها پس از جنگ دوم
در هفتههایی که گذشت به خاطر خانهنشینی نهچندان دشواری که به واسطه کووید-19 دچارش شدهایم، فرصت این را داشتم تا به بعضی از بهترین فیلمهایی در گذشته دیده بودم، نگاهی بکنم. یکی از این فیلمها Downfall (2004) بود. درواقع این فیلم برپایهٔ مستندات و اعترافات دادگاه نورنبرگ ساخته شده اما یک منبع الهام خاص و با اهمیت دیگر هم دارد:
منشی شخصی آدولف هیتلر که ابتدا و انتهای فیلم در زمان سالخوردگی حضور دارد. ترودی در واپسین حرفهایش، از برخورد با سنگ مزار دختری…
دانیال حقیقی
هنوز به خاطر داری روزهایی را که با ابراز کوچکترین اعتراضی میشنیدیم که «آنها» خصوصی هستند. آنها با محافل نزدیک به هستههای قدرتمند اجتماع در ارتباط هستند و این خودش تهدیدی است. حالا کسانی از همان جمعها خبر از روزی یک ساعت وزنه زدن و کارکردن با کش پیلاتس در قرنطینه میدهند. از خودت میپرسی وقتی این لعنتی تمام شود دوباره «آنها» به گفتن اراجیف ضد بشریشان ادامه خواهند داد؟
پیش خودت میخندی که کاش بیشتر با کش پیلاتس حال کند. تجسم مردکِ خرس گنده در آن وضع به قهقهه میاندازدت.
زنی را میبینی که سگش را برای…