توضیح ریچاردو وولف بر نقل قولی معروف از مارکس؛ «مذهب افیون تودههاست.»
ریچارد وولف: این پاسخی هست به جی مکنامارا که برام نوشته بود و پرسیده بود که آیا مذهب افیون مردمه؟ آیا منعی برای همبستگی و همکاری کارگران با هم هست؟ میدونین این سوال معمولاً مطرح میشه و سوالی مهم هم هست، ربطش هم به اینه که مردم تحت تاثیر سنت مارکسیستی به این گفتهٔ مشهور مارکس نگاه میکنن. اینکه گفته مذهب افیون مردم است [تودههاست]. ولی اتفاقی که معمولاً میافته اینه که مردم کلِ نقل قول رو نمیخونن. اونا حتی آخرین جمله رو هم نمیخونن. اونجایی فقط بیان میشه که مارکس دربارهٔ مخدرِ مردم [افیون] گفته. خب من میخوام گفتهٔ مارکس رو براتون بخونم.
مارکس مینویسه: «مذهب افسوسِ موجودِ سرکوب شده است؛ قلبِ دنیای بیقلب و جانِ موقعیتهایی تهیجان. مذهب مخدر [تسلی بخش] مردم است.» آموزهای که توی این جمله و اشاره هست اینه که شما باید مذهب رو به عنوان یه پدیدهٔ پیچیده ببنید. بگویید یک سری تناقضات.
آیا مردم رو از فعالیتهای سیاسی دور نگه میداره؟ میتونه. گاهی دور نگه میداره. آیا تحریکشون میکنه که از نظر سیاسی فعال بشن و دنیا رو تغییر بدن؟ میتونه و گاهی هم کرده و میکنه. در واقع نمیشه گفت اینه یا اونه. وقتی مارکس نوشت قلبِ دنیای بیقلبه، منظورش اینه که مذهب کارکرد بسیار مهمی برای مردمی داره زندگی واقعیشون به مشکل برخورده. کسایی که موقعیتهاشون، خرسندیهاشون، نیازهاشون به اون شکلی که باید اقناع کننده نیست و به خاطر همین اونا تسلی و همیاری توی مذهب پیدا میکنن چون نمیتونن توی دنیا واقعی اونو پیداش کنن.
و مذهب معمولاً کمک میکنه اونا معضلات زندگی رو هدایت کنن. کمک میکنه تفسیرشون کنه، کمک میکنه مردم باهاشون کناربیان. کارکردهایی رو ارائه میده که میتونه برای بقا و همراهی سیاسی و اقتصادی مردم بسیار مهم باشه. البته که این هم درسته که مسئولان و نهادهای مذهبی معمولاً… و البته در اکثر موارد با سِزار صلح میکنن، با دولت، با نظامهای اقتصادیای که وجود داره؛ این طوریه که اونا میشن همدستِ اون نظامها و وقتی اون نظامها دست به بهرهکشی میزنن، اونا معمولاً تبدیل به همپیمانانِ بهرهکشان میشن و در برخی موارد همپیمان کسانی که ازشون بهرهکشی میشه. اینجاست که این نقش دوگانه رو داره. مارکس در ضمن به نکتهٔ بسیار مهمی اشاره میکنه.
اون میگه اگه شما میخواین از مردم بخواین که مذهب رو به عنوان یه توهم، یه خیال، باور ساختگی دربارهٔ دنیایی دیگه کنار بذارن، دنیایی که هویتهای فراانسانی و خدایان میگردوننش؛ اگه شما از مردم بخواین این رو کنار بذارن، اون وقت شما موظف به تغییر جامعه هستین تا اون نیازهایی که باعث شده مردم ایدههای مذهبی رو ابداع کنن رو برطرف کنه. ایدههایی که معمولاً دارن. اینا بیاد حل بشه راه حل برای مذهب حذفِ کردن نیازی هست که اون رو ساخته و اینجا باز این تصور از مخدر وجود داره. صرفاً نه گفتن به مخدر بیمعنی و بیرحمانهست؛ درست عین نه گفتن به مذهب.
اگه شما میخواین با مذهب به شکلی محترمانه برخورد کنین و ببین چه معنی و معنایی برای انسان داره، شما نیاز دارین جامعه رو طوری تغییر بدین که عکسالعملهای واقعیشان را نسبت بهمدیگه نشون بدن و اون وقت دیگه به مذهبی که مدتهاست باهاشون همراه بوده دیگه نیازی ندارن. این ایدهٔ سادهای نیست و اصلاً هم به معنی ردِ سادهٔ مذهب نیست. این رفتار، رفتار کاریکاتوری هست. برعکس این یه درگیری جدی هست توی اینکه بگیم معنای مذهب برای مردم چیست و چه هزینهای میبره اگه اونا بخوان فرای چنین راهحلی برن تا به نیازهای واقعی خودشون برسن.
توضیحِ حداقلْ کلانشهر:
Opium به معنی مخدر است ولی وقتی The جلویش میآید و با در نظر گرفتن گفتهی اصلی مارکس، درستتر است که the Opium را تسلی بخش یا آرامش بخش مردم ترجمه کنیم. این جمله معنی عمیقتر خودش را به ما نشان میدهد.