اصول فلسفه حق: بند ۴۴زمانِ خوانش 4 دقیقه

برگردان حمید مصیبی

بند ۴۴

شخص حقّ دارد اراده خود را متوجه هر امری سازد. آن امر بدین طریق از آنِ «من» می‌شود و ارادهِ «من» را به‌منزله غایتِ جوهریِ خود (چرا که آن در درون خود هیچ غایتی ندارد)، تعیّن و تقدیرِ خود و نفس خود می‌پذیرد – حقِّ مطلقِ «تخصیص» که موجودات انسانی در قبالِ هر امری دارند[۱].

یادداشت هگل:

فلسفه‌هایی هستند که مقوله «واقعیت» را – واقعیت به معنای استقلال و وجودی که حقیقتاً لنفسه و در درون خود باشد – به اشیاءِ بی‌واسطه متفرِّد و امورِ فاقدِ شخصیت نسبت می‌دهند و یا این‌که به ما اطمینان می‌دهند، روح قادر به شناختِ حقیقت نیست و نمی‌تواند چیزی راجع به شی فی‌نفسه بداند؛ اما نحوهِ سلوکِ ارادهِ آزاد در قبال این اشیاء، به نحوی بی‌واسطه و بدیهی، بطلانِ این به‌اصطلاح فلسفه‌ها را اثبات می‌کند. این به‌اصطلاح شی خارجی شاید در نظر آگاهی، شهود و یا قوه خیال جلوه‌ای از استقلال داشته باشد، اما ارادهِ آزاد، [مبتنی بر] اِصالتِ معنی [/مینو] و مصداقِ چنین فعلیتی است.

افزوده:

انسان می‌تواند هر چیزی را به مالکیت خود درآورد، چرا که ارادهِ آزاد است و به معنای واقعی کلمه، به‌نحو فی‌نفسه لنفسه وجود دارد، اما آن‌چه که در تقابل با او قرار می‌گیرد، از این کیفیت بی‌بهره است. بنابراین، هر فردی حقّ دارد اراده‌اش را بر هر امری اِعمال کند و یا این‌که یک امر [/چیز] را موضوع اراده‌اش سازد و یا به عبارت دیگر، هر امری [/چیزی] را حفظ و رفع کند و آن را از آنِ خود سازد؛ چرا که امر [/چیز] در مقام برون‌افتادگی، به‌طور فی‌نفسه هیچ غایتی ندارد و عدم‌تناهی خودارجاع نیست، بلکه نسبت به خود برون‌افتاده و خارجی است. یک موجود زنده (حیوان) نیز به همین نحو برون‌افتاده است و تا این حد، یک امر است. تنها اراده است که نامتناهی و در نسبت با هر چیز دیگری، مطلق است. این در حالی است که سایر چیزها، به نوبه خود، صرفاً نسبی هستند. بنابراین، تخصیص یک چیز در اصل بیانِ این مسأله است که اراده‌ «من» بر هر امر [sache] دیگری فائق است و این‌که امور [sache] نه از وجود فی‌نفسه لنفسه برخوردارند و نه این‌که خود به‌طور فی‌نفسه غایت‌اند. بیانِ این مسأله بدین طریق رخ می‌دهد که من به امر غایتی اعطاء می‌کنم غیر از غایتی که به‌نحو بی‌واسطه در اختیار داشت؛ من به موجود زنده، به‌عنوان ملکِ خود، نفسی می‌بخشم غیر از نفسی که سابق بر این داشت؛ من نفس خود را به آن می‌بخشم. در نتیجه، ارادهِ آزاد، نوعی از اصالت معنی است که برای اشیاء وجود فی‌نفسه لنفسه در نظر نمی‌گیرد؛ این در حالی‌ است که واقع‌گرایی اعلام می‌کند، اشیاء مطلق هستند حتی اگر تنها در صورتِ تناهی‌شان یافت شوند. حتی حیوان به ورای این فلسفه واقع‌گرا رسیده است، چرا که اشیاء را مصرف می‌کند و بدین طریق، اثبات می‌کند که آن‌ها به‌طور مطلق از استقلال برخوردار نیستند.

توضیحات مترجم:

زمانی‌که متن هگل را شروع کردم، متوجه شدم تفاسیر مختلفی از هگل که در فضای روشنفکری ایران موجود است، حداقل آن‌هایی که من دیده بودم، همگی تصویری تحریف‌شده از هگل ارائه می‌دهند.

با توجه به آن‌چه تاکنون ترجمه شده است می‌توان بطلان برخی از این تفاسیر را نشان داد. برای مثال، برخی از روشنفکران ایرانی (به‌طور خاص دارودسته لیبرال‌هایی که مرادشان امثال پوپر و هایک است) تلاش می‌کنند هگل را به‌عنوان مقصّر اول آن‌چه فاشیسم در اروپا انجام داد، جا بزنند. اما، همان‌طور که مشخص است در دولت هگل، تمام اشخاص جامعه فارغ از مذهب، نژاد، جنسیت و … از حقّ مالکیت برخوردارند و دولت حقّ ندارد به این حقّ اشخاص تجاوز کند. آن‌چه آلمان نازی با یهودی‌ها انجام داد، برخلاف تعالیم هگل است. در نتیجه، این دسته آگاهانه یا ناآگاهانه در حال تحریف هگل هستند.

 

 

 

[1] تفاوت انسان و روح را در نظر داشته باشید. انسان موجودی است در عالم موجودیت یا real که مثال روح است، اما روح موجودی است در عالم وجود یا ideell.