آراز بارسقیان
نشر «الکترونیکی» نوگام، «خوشتر» خبری داد که علیرضا سیفالدینی به عنوان ادبیاتیای «بهنام» مسئول ویرایش «یولیسز» شد.
اعتراف: اواخر سال پیش از مصاحبهای سه هزار کلمهای با روزنامهٔ صبح نو یک تک جمله بیرون آمده بود: «نمیگویم سانسور نباید باشد.» باید میآمدید و میدیدید چه عَلم/اَلم شنگهای راه افتاد. گویا حیثیت «روشنفکران» مدافعِ آزادی بیان رفته بود با همین یک جمله. بعد از آن بود که متوجه شدم آقای سیفالدینی به «ارزشهای انسانی» بسیار پایبند هستند و اعتقاد دارند «جایگاه هر کسی» برای حرفی که میزند مهم است.
خب، اول بگویید کی است که تا حالا فکر نکرده اولیس را ترجمه کند؟ دستِ من بالا. شما را نمیدانم. دوم بگویید کی است که تا حالا فکر نکرده اگر ناشر است، میتواند از کتاب اولیس حمایت کند؟ دستِ من بالا. شما را نمیدانم.
از طرفی تا وقتی ترجمهٔ بدیعی وجود دارد، ترجمهٔ دیگری از این اثر «مطلقاً» پذیرفتنی نیست. تناقض دارد؟ بله. نگاه معتدل چطور؟
ترجمهٔ دیگری از این اثر با علمِ به اینکه نمیتواند از وزارت ارشاد مجوز بگیرد، میتواند فارغ از ابتذال موجود منتشر شود. «ابتذال موجود» یعنی اینکه کتاب را تیکهتیکه کنیم؛ یعنی در رقابت ترجمهٔ من بهتر از ترجمهٔ تو است بیفیتم. یعنی اینکه بابت دادوستدِ فرهنگیِ این کتاب خاص که شرایط خاصی دارد، امور مادی را ارجعیت بدهیم یا اگر خارجنشین هستیم و به ظاهر فارغ از مادیات، با یک ترجمه به دنبال جبرانِ بیپایانِ کسریِ روانِ خود (امور معنویِ خود) نباشیم. به زبان دیگر اگر میخواهیم نگاهی معتدل داشته باشیم، با دستهگُل/بوتهزارِ دیگران خود را داماد/عروس نکنیم.
حالا میرسیم به اصل «ارزشهای انسانی». شکرالهی را گفتند انگلیسی بلد نیست، نویسنده هم نیست، فارسی بلد است و همین تک خصوصیت نمیتواند ملاک خوبی برای ویرایش یک اثر «عظیم» مثل اولیسِ جویس باشد. ایراداتی هم از کتاب نشر نوگام در آوردند که برای حرفشان سند داشته باشند. حالا او رفت و کسی آمد که به ظاهر در دستهبندی «آدم حسابیهای ادبیات» و «آدم ناحسابیهای ادبیات»، [شبه] دوستانش در دستهٔ اول قرارش دادهاند.
یولسیزِ آن خانم در نشر آن برِ آبیِ نوگام، از اولیسِ آن آقا در نشر این برِ آبیِ مانایِ هنر، مبتذلتر است و آدم حسابیِ ادبیات بد است با ابتذال همراه باشد. مبتذل (و در نتیجه سطحی) است چون مترجمش حرفهای نیست و خودشیفتگیای عجیبی دارد که از سر و کلهٔ صفحهٔ اینستاگرامش میبارد. خود را در سنگرِ امنِ پشت خطِ مقدم، خط مقدم مبارزه با «سانسور» میداند! اما اینها ایرادات سطحی است و پوکیاش زود معلوم میشود.
ایرادات عمیقتر را شماره میزنم:
۱) اولیس جویس نه یک بار، بلکه دوبار در ایران «سانسور» شد. یک بار ترجمهٔ آقای بدیعی، یک بار دیگر ترجمهٔ دیگر. دومی از اولی غمانگیزتر است چرا که به فصلهایی از کتاب اجازهٔ انتشار ندادند که شاید با صد کلمه بالا پایین میتوانست چاپ میشد. پس مسئله عمیقتر است.
۲) در چنین شرایطی ارزشهای انسانی دو بار زیر پا گذاشته شده؛ اگر به ترجمهٔ «آماتوری» خارج از مرزها کمک یا حمایتی از داخل شود، تضعیف مترجمان داخل است که شرایطی به شدت سختتر از خارجنشینها دارند. دو بار چون دو نفر هستند؛ یکی مالکیت معنویاش (پروژهای حالا دیگر هیجده ساله) و دیگری حقوق صددرصد مادی و کمی هم معنویاش.
۳) شکرالهی را اگر میگفتند نمیتواند از روی انگلیسی بخواند، کی گفته چنین چیزی دربارهٔ سیفالدینی صدق نمیکند؟ میخواهد کتاب را با نسخهٔ تُرکی استانبولیاش تطبیق دهد؟ بدهد، این که فرعیات کار است. میتواند از روی متن بخواند؟ چطور میخواهد صدای نویسنده را پیدا کند و آن را با صدای فارسی جور کنید؟
۴) به فرض طرفین طرفدار سرمایهداری رقابتی باشند. این چطور رقابتِ انسانیای است که یکی را قبل از سوتِ مسابقه تیر به پایش زدند، آن یکی را ده متر ندویده، برایش زیر پا کشیدند، که آن یکی در میدان خالی شاد باشد؟
نسخهٔ فارسی اولیس فارغ از محتوایش، نماد یک مبارزه بود. نماد، شکست. حالا هم دارد به ضد خود تبدیل میشود. هر گونه همکاری در چنین پروژههایی عمیقاً نماد سانسور است. ولی که چه؟ آنها که کارشان را ادامه میدهند؛ بیصلاحیتِ ویرایش (نمیتواند نسخهٔ اصلی را با صدای بلند بخواند) و با زیرِ پا گذاشتن «ارزشهای انسانی».
ادامه دهند فقط نگویند به فکر حقوق مصرفکننده هستند؛ ما هم میگوییم که فردا نگویند نگفتیم.