گفتگویهای بیپایان میان دانیال حقیقی و آراز بارسقیان
به بهانهی حرفهای تازه خانم شیما بهرهمند در روزنامهی شرق به تاریخ پانزدهم مهر ماه سال ۱۳۹۸ گفتگویی انجام شده دربارهی جنبهی روشنفکری حرفهای زده شده
بارسقیان: به نظرت حرفِ بهاصطلاح چپ زدن در روزنامهٔ شرق تو رو تبدیل به روشنفکر میکند؟
حقیقی: خب میرسیم به همان سؤال همیشگی. اول باید ببینم چپ بودن را چی باید تعریف کرد. سؤال کلیشهای. گستردگی جریانهای فکری که زیر چتر تفکر موسوم به چپ جمع میشوند حیرتآور است. به قول معروف چپ داریم تا چپ! پس باید تعریفش کنیم. منتها الان یک تصور سطحی از صورت مثالی «چپ» نوستالژی زده وجود دارد و فقط هم همین است و هر کس یک کوچولو لهجهٔ اقتصاد سیاسی داشته باشد توی همین دسته جایش میدهند. یک سری سوءتفاهم داریم در اصل. اینکه طرف مادیگرا است. ماتریالیست است و اصالت را به ماده میدهد! حرفهای دوزاری. بحث در این سطح واقعاً پیشپاافتاده است و همه مدام تلاش میکنند هرچه بیشتر سطح کار را بجویند.
بارسقیان: همین نگاه سطحی باعث میشود که مباحث عمق پیدا نکنند.
حقیقی: این رو گرفتند و برچسب کردند. یادشان میرود که کسانی که به نام چپ مشهور بودند در درجهٔ اول خودشان بزرگترین منتقدهای خودشان بودند و همیشه یک فرایند رو به جلو داشتند.
بارسقیان: من فکر میکنم حرفهایی که در این روزنامه زده میشود نه تنها گویندهاش رو به روشنفکر تبدیل نمیکند، بلکه فقط یک حس تمایز الکی به خودش میدهد.
حقیقی: خب این باخودش یک ژست اپوزیسیونی میآورد. ببین بذار خیالت را راحت کنم. جریانی که به آزادی اهمیت میدهد جریانی است که به چپ وصل میشود و این جریان از سال ۷۶ خودش را با بخشی از اصلاحات همراه کرد و در مقابل جریان بهاصطلاح تندرو ایستاد. ولی امروز با انحصارگرایی خودش دارد قطب مخالف را به شدت تقویت میکند. در اصل این دو امروز ضرورت و اهمیت یکدیگر را مدام تائید میکنند.
بارسقیان: به نظرت چپ بودن به این شکل روزنامهٔ شرق، روشنفکری هست؟
حقیقی: نه. چپ بودنی که اینطوری به صورت سنتی مدام خودش را در دو قطبیها قرار میدهد؛ در مقام خیر در مقابل یک شری قرار میدهد، روشنفکری نیست. روشنفکری به نظرم همان شعر معروفی است که همه میدانیم: «عدوی تو نیستم من، انکار توام.» یعنی روشنفکر واقعی نمیخواهد در دام هیچ دو قطبیای بیفتد. به خاطر اینکه تمام کوتاهنظریها، تمام بهتانها، همهٔ تنگنظریها و بدیهای اخلاقی از جایی شروع میشود که تو خودت را فراموش میکنی. از آنجایی که خودت را به عنوان یک خیر در مقابل شر قرار میدهی و اینطوری پرسپکتیوت را از دست میدهی. اتفاقی که امروز توی همین روزنامهٔ شرق، همین بخش فرهنگش دارد رخ میدهد.
بارسقیان: ببین روشنفکر میتواند به ایدههای چپ و راست فکر بکند و قسمتهای «درستش» را که ـ حالا این درست خود جای بحث دارد را ـ استفاده کند. ولی اینکه برود در یکی از این دوگانهها قرار بگیرد و بخواهد چیزی را پیش ببرد دیگر بحثش روشنفکری نیست.
حقیقی: از دست رفتن استقلال است.
بارسقیان: تبدیل میشود به چیزی که بهش میگویند روشنفکر حرفهای. درست در مقابل روشنفکر آماتور. این را ادوارد سعید توضیح خوبی داده. روشنفکر آماتور کسی است که بدون «وابستگی» به جایی و بدون اینکه پولی از ارگان و نهادی دریافت کند حرفش را میزند ولی روشنفکر حرفهای از جایی پولی میگیرد و حرف آنها را از دهان خودش میزند. یعنی از یک دمودستگاهی پول میگیرد.
حقیقی: دمودستگاه ایدئولوژیک…
بارسقیان: توی دو قطبی جامعه. حالا در هر جامعهای این چپ و راست تعاریف خودش را دارد. چپ و راست هم که داریم اینجا حرف میزنیم مشخصاً داریم دربارهٔ چپ و راست ایرانی داخلِ کشور، آن هم در این سالهای اخیر را بحث میکنیم. هر کدامشان به شدت دارند سود اقتصادی میبرند و بابت فعالیتهایشان عایدی دریافت میکنند. روشنفکرهای حرفهای در این دستهها دارند کار میکنند.
حقیقی: عوض روشنفکر آماتور و حرفهای، میخواهم از عباراتِ روشنفکر جناحی و روشنفکر مستقل استفاده بکنم.
بارسقیان: درسته. کسانی که در دمودستگاههای مختلف میروند…
حقیقی: میشوند بخشی از دمودستگاه ایدئولوژیک فلان گروه…
بارسقیان: مسئلهٔ من اینجاست: اینها وقتی حرف از اخلاق و روشنفکری و فلان و فلان میزنند کلاً چه منظوری دارند؟ مثالش همین امروز در روزنامهٔ شرق بود دیگر. تیتر را ببین. خانم شیما بهرهمند. تیتر میزنند به مناسبت نودوهفتسالگی ابراهیم گلستان. خطوربط هر روزنامهای را میشود از صفحهٔ اولش فهمید. صفحهٔ اول را نگاه کن. آن گوشهها دو طرف. سمت راست عکس آقای روحانی و سمت چپ عکس آقای ظریف. بعد وسط عکس آقای عبدی. موضوع؟ انتقادات تکراری به دولتی که شش سال است دیگر سر کار نیست. بعد ستون سمت راست. باز توپیدن به دولتی که دیگر نیست و تأکید آقای محسن آرمین هم با تیترِ «خانهتکانی در اصلاحات».
حقیقی: اینطوری میگویی نگویند طرفدار دولتی که دیگر نیست هستی!
بارسقیان: یکی از مشکلات همیشه همین است. اگر بگوییم فردا باران میآید دلیل بر طرفداری ما از باران نیست و این حلقهٔ بزرگِ مفقودهٔ روشنفکری این کشور است. بگذریم. آن طرف هم ـ ستون سمت راست ـ سخن از قانونگذاری که باز هم تکراری است.
حقیقی: خب؟
بارسقیان: خطوربط مشخص است. حالا امروز چرا یک مرتبه این وسط شما یک چپ برساخته دارید. وسط اینها خانم بهرهمند انجام چه وظیفهای میکند؟ او کسانی که بخش فرهنگ را دارند؟ خلیل درمنکی و علی شروقی و احمد غلامی همین خانم میآیند برای خودشان یک روساخت هم میگذارند. دیوارهٔ دفاعی به خیال خودشان. ابراهیم گلستان و محمد چرمشیر و حمید امجد و علی رفیعی و کلی آدم دیگر را میگذارند. با این عناصر شروع به بازی میکنند و اتفاقاً درآمد حرفهای هم دارند؛ یعنی زندگیشان از همین راه میگردد.
حقیقی: اینها کار واقعی روزنامهنگارانهٔ خودشان را انجام نمیدهند. اینها خودشان باعث از کف رفتن اعتبارشان میشوند. این یک وظیفهای در مقابل جامعهٔ فرهنگی دارند و آن بیطرفی است. وظیفه دارند بیطرفانه آثاری که منتشر میشود را معرفی کنند و این آخرین کاری است که میکنند. کار عادی خودشان را درست انجام نمیدهند. حالا چون از فلانی و فلانی خوششان نمیآید یعنی برایشان وجود هم ندارد…
بارسقیان: بگذار تکلیف این یکی را هم مشخص کنیم. تو مگر برای همین روزنامه روزگاری ستون نمینوشتی؟
حقیقی: چرا زمانی این همکاری وجود داشت.
بارسقیان: چرا دیگر ننوشتی؟
حقیقی: خانم بهرهمند تشخیص دادند که این همکاری ادامه پیدا نکند.
بارسقیان: چرا؟ اصلاً مگر این خانم معیار و ملاک چی هستند؟ سوادشان چقدر است؟
حقیقی: شاید بحثهایی که چند بار درباره بعضی موضوعات پیش آمد، احتمالاً کدورتی برایشان پیش آورد که دیگر نخواستند مطلبی از من منتشر کنند. بحث سواد نیست. به هرحال چند صفحه در آن روزنامه که امکانی برای انتشار مطلبی از کسی مثل من در آن هست، زیر نظر ایشان منتشر میشود. تصمیمگیری با کسی است که آنجا روشنفکر حرفهای (جناحی) است و روشنفکر آماتور (مستقل) در این میدان زیر سلطه محسوب میشود.
بارسقیان: خب دیگر. تو که آدم مستقلی هستی وقتی در این چهارچوب میگنجی به قول خودت زیر سلطهای. حالا ببین خود دَبیر تحت چه چهارچوبهایی است. چهارچوبهایی که بهش میگویند باید نقش برساختهٔ چپِ ایرانی را بازی کنی و همینطوری بازی نکرده نقش روشنفکر را هم به خودت بگیری.
حقیقی: راستش چپ بودن این نیست. وقتی جناحی میشوی همین میشوی.
بارسقیان: اینها میآیند و با یک شِگِرد نخنما مثلاً به بهانهٔ تولد فلانی میپرند به فلانی.
حقیقی: ببین اصلاً وقتی اصل دعوا را متوجه میشوی از خودت میپرسی بدون اسم و حرفهای آقای گلستان ـ یا بدون این بهانهٔ روز تولد نمیشد همهٔ این حرفها را زد؟
بارسقیان: وقتی مطلب را میبینی متوجه میشوی که هدف نویسنده ابراز ناراحتی خودش نه از مسئلهٔ جلال و گلستان بلکه در اصل مسئلهٔ آن شیطنت سر چندکلمهای بوده که یوسف اباذری زمانی دربارهٔ براهنی گفته بود و همین چند هفتهٔ پیش طی یک عملیات روانی به صورت گسترده در میان آدمها پخش شد و به قول معروف یک Shitstorm اینترنتی علیهٔ اباذری راه انداخت. یک سر بازی تیم قوچانی بود. حالا اینجا تو این مطلب میبینیم که نویسندهاش ناراحت است که همین تیم قوچانی در دولت حسن روحانی است و از طرفی هم یکی از پرتکرارترین چهرههایی را که عکس و سخنرانیاش در روزنامهٔ شرق منتشر شده، یعنی یوسف اباذری، نواخته است.
حقیقی: این حرفها به گلستان ربطی ندارد.
بارسقیان: خب شگرد نخنمایشان این است که بگوییم بهانهای نداشتهاند.
حقیقی: مدام بهانه کنیم و بهانه بازی دربیاوریم. این مارکسی دیدن قضایا نیست. عین تصلب فکری است. کلیشهتر از فیلمفارسی!
بارسقیان: در واقع تولد آن آدم برای این جماعت خیلی اهمیتی ندارد ولو اگر شما دو صفحه مطلب کامل دربارهاش بروید. علت را هم در تأکید شبکههای مجازی بر همین تک مطلب خانم بهرهمند میدانم. ببین چقدر سریع همین تک مطلب تکثیر شد. در سایت میدان به صورت جداگانه منتشر شد. در صفحات تلگرام مطلب گذاشته شد. بعد هم در اینستاگرام هم یکی دو نفر که از همین تیم بودند…
حقیقی: در اینستاگرام فقط خلیل درمنکی بود. کس دیگری نبود تا جایی که من دیدم.
بارسقیان: دیگر بدتر! در واقع یک بازی بیمعنی شکل دادند برای حرفهایی که واقعاً حتی اگر درست هم باشند معنای خودشان را در این روشنفکری جناحی از دست میدهد.
حقیقی: دقیقاً…
بارسقیان: بگذار برگردیم به اول بحث و یک بار دیگر سؤالم را بپرسم: آیا چپ بودن برای روزنامهٔ شرق نشانهٔ روشنفکری است؟
حقیقی: بله برای این روزنامه مهم است. چون در یک دوقطبی است و میتواند نقش پیشانی یک جناحی را ایفا بکند که در مقابل فلان جناح قرار میگیرد و در این دو قطبی میتواند همچنان یک سری مخاطب برای خودش داشته باشد. از این جنبه زدن این تابلوی صوری که من چپ هستم سردر دکان، حتی میتواند یک فضیلت هم باشد ولی نه فضیلتی که ناتالیا گینگبزرگ ازش یاد میکند به عنوان فضیلتی بزرگ. نه، یک فضیلت بزرگ نه، بلکه یک فضیلتِ…
بارسقیان: اگر نگوییم حقیر، بگوییم ناچیز محترمانهتر است…
حقیقی: درست است…
بارسقیان: وقتی تو گلستان را میکنی بهانهٔ یک بازی بیمعنی خیلی باید ناچیز باشی، خیلی باید از خودت حرف نداشته باشی…
حقیقی: در مذاکره بهش میگویند حمله به پهلوانپنبه؛ یعنی یک هیولای بیدستوپا ساختن از طرف در گفتمان خودمان میسازیم و مدام بهش میتازیم. این کار را هم همیشه بعد از خوابیدن گردوخاکها انجام میدهیم. گلستان بهانه است. اینجا مقصود قرار گرفتن در مقابل یک جناح بوده.
بارسقیان: دقیقاً… منتها یک قیافهای هم به خودشان میگیرند که ما داریم در این قضیه تعمق میکنیم و «با آرامش» پاسخ میدهیم.
حقیقی: میخواهند نقش داور میدان را ایفا کنند و نتیجه اعلام کنند. این علاقه به داوری میدان روشنفکری هم جالب است که به صورت خود خوانده نقش را دستوپا کردهاند. این تک مطلب هم به شکل نیمهسازمان یافتهای همانطوری که گفتی بازتولید و بازنشر شد…
بارسقیان: راستش برای من بدترین بخشش حرفها و شعارها و اظهار فضلهایی است که در مقاله دربارهٔ مسائلی همچون «تغییر»، «شیوهٔ سیاست ضد روشنفکری» در مقابل جناح مقابل زده میشود. هنوز نمیدانم خوانندههای اینطور مطالب چه کسانی هستند، ولی خواننده یک بار بد نیست از خودش بپرسد در چهارچوب کلی روزنامهای که دیدیم؛ چطوری میتواند از حرفها زده باشد بدون اینکه لحظهای به خودمان شک کنیم، این حرفها، به شکلی عمدی زده میشود تا خود این واژهها از معنا تهی شوند. تا فقط یک پوسته از واقعیت در چنین مواردی باقی بماند… نمیدانم مخاطب تا کی گول همچین چیزی را میخورد و به آگاهیاش تلنگری نمیخورد.
حقیقی: من دوست دارم ازت بپرسم به نظرت آیا روزنامهنگاری کار روشنفکری است؟ یک نفر تمام عمرش روزنامه نوشته… ستون نوشته است…
بارسقیان: راستش میتواند باشد ولی…
حقیقی: بحث روزنامه نوعی پروپاگاندا است… لطفاً هم خارج نشو از موقعیت امروز خودمان. همینجا را میگویم. روزنامهنگاری در این کلانشهر. همین حالا… آیا صرفاً روزنامهنویسی، میتواند پاسخگوی نیازهای روشنفکری ما باشد؟
بارسقیان: نه… ولی این بحثی است که باید در جایی دیگر دربارهاش صحبت کنیم…