عجایب المخلوقات و استعدادهایشانزمانِ خوانش 5 دقیقه

 امیر محمد ایزدپناه

دربارهٔ برنامهٔ تلویزیونی عصر جدید

متی پادشاه قیامت را به مردی تشبیه می‌کند که پیش از سفر غلامان خود را فراخوانده و بر پایهٔ توانایی‌شان به هریک به ترتیب پنج، سه و یک قنطار [واحد وزنی طلا] می‌سپارد. اولی با پنج قنطارش تجارت کرده و ۵ قنطار دیگر سود می‌کند. سه قنطار دومی نیز سرنوشت مشابهی دارد. سومی اما ودیعه را زیرِ زمین پنهان می‌کند. ارباب که از سفر باز می‌آید و حساب را جویا می‌شود، از کردهٔ غلام اول و دوم خشنود می‌گردد و آنان را بر اموال بیشتری می‌گمارد. چون نوبت به سومی می‌رسد «آنکه یک قنطار گرفته بود، پیش آمده، گفت: ای آقا چون تو را می‌شناختم که مردی درشت‌خو هستی، از جایی که نکاشته‌ای می‌دروی و از جایی که نیفشانده‌ای جمع می‌کنی، پس ترسان شده، رفتم و قنطار تو را زیر زمین نهفتم. اینک آنچه مال توست را بگیر. آقایش در جواب وی گفت: ای غلام شریر بیکاره! دانسته‌ای که از جایی که نکاشته‌ام می‌دروم و از مکانی که نپاشیده‌ام، جمع می‌کنم. از همین جهت تو را می‌بایست نقد مرا به صرافان می‌دادی تا وقتی که بیایم مال خود را با سود بیابم. الحال آن قنطار را از او گرفته، به صاحب ده قنطار بدهید. زیرا به هرکه دارد داده شود و افزونی یابد و از آنکه ندارد آنچه دارد نیز گرفته شود. و آن غلام بی‌نفع را در ظلمتی خارج از اینجا اندازید تا که گریه کند و دندان بفشارد» (متی ۲۵- با جرح‌وتعدیل از ترجمه قدیم.)

گاه می‌شود که واژه‌ها مفهومشان در زبان اصلی را از دست بدهند و با حفظ ظاهر، معنایی بیگانه را به دنبال بکشند. می‌شود که مدام با مفاهیم زبانی دیگر سخن بگوییم. آنچه در فارسی امروز به استعداد ترجمه می‌شود واژهٔ انگلیسی talent است که از talentum در لاتین مشتق می‌شود و در اصل به معنای همان واحد وزنی‌ست که برای اولین بار در روایت متی در ارتباط با مفهوم توانایی قرار گرفت. همان چه در ترجمه فارسی به «قنطار» برگردانده شده است. «تلنت» آن‌چنان که ریشه‌اش در مثال متی به ما می‌گوید، سرمایه‌ای‌ست که برای «سود» دادن نیاز به کشف و پرورش دارد. گنج نهفته‌ای است که تنها دانایان راه و رسمش را می‌دانند و همان‌ها می‌توانند سره و ناسره‌اش را جدا کنند. اما استعداد مفهومی یکسر متفاوت است: دانه استعداد گل شدن دارد چون بالقوه گنجایش تبدیل‌شدن به آن را داراست. انسان به آن معنا مستعد چاقی‌ست که ظرفیت چاقی را به‌عنوان امری ضروری دارد. خلاصه باید گفت: استعداد در نسبت با ضرورت است و بی‌نیاز از کاشف و تسهیلگر (در شرایط طبیعی دانه گل می‌شود و انسان مستعد چاقی هم چاق، اما پنج قنطار ده قنطار نمی‌شود.)

برنامه «عصر جدید» بارها به جهت کپی‌برداری‌اش (در تقریباً همه‌چیز منهای مواردی که محدودیت‌های صداوسیما اجازه نمی‌دهد مثل نمایشِ ساز موسیقی، صدای زنان و تقریباً غالب فعالیت‌های جسمی زنان) از برنامه‌های اصطلاحاً «Got Talent» مورد انتقاد قرار گرفته است، اما آنچه غالباً مورد غفلت واقع می‌شود همین کپی‌بودن مفهوم استعداد است. بارها در خود این برنامه بر تفاوت استعداد و مهارت تأکید می‌شود اما هیچ سخنی از تفاوت استعداد و «تلنت» در میان نیست و همه‌جا در ظاهر «استعداد»یابی با بازتولید مفهوم اساساً مسیحی «تلنت» مواجهیم. این دستگاه الهیاتِ استعداد تا آنجا رشد می‌کند که لشکری از آدم‌ها صف می‌بندند بلکه گنج‌های نهفته‌شان، آنچه در ایشان به «ودیعه» گذشته شده، کشف شود. با نفس‌های محبوس و حاکی از استرس آخرین گام‌ها را برمی‌دارند تا از شرایط اسف‌بار زندگی نجات (!) پیدا کنند: لباس انسانیت را مقابل جمعیت درمی‌آورند و بدل به عجیب‌الخلقه می‌شوند. عجیب‌الخلقه (freak) انسان نیست چون انسان را نمی‌توان در سیرک نشان داد، انسان‌ها چیز «خاصی» ندارند و همه تقریباً مثل هم‌اند.

اتفاقی نیست که تیم ماه عسل و عصر جدید یکی‌ست، این برنامه جز نتیجهٔ منطقی برنامهٔ قبلی نیست. اگر دیروز می‌گشتند تا این آیات پنهان، این «ودیعه»‌ها، این «سرمایه»‌ها را در گوشه‌های تاریک جامعه پیدا کنند و نشان بدهند، حالا گامی به جلو برداشته‌اند. آن‌ها سر جایشان نشسته‌اند و آدم‌ها هستند که تقلا می‌کنند تا مگر به‌عنوان عجیب‌الخلقه بپذیرندشان (و بپذیریمشان). عصر جدیدی در اراده جمعی ما آغاز شده است: برای شکوفه‌زدنِ استعدادهایمان باید پوست کهنهٔ انسانی‌مان را بکنیم و به سیرک بپیوندیم!