فتح‌الله بی‌نیاز و اینکه چگونه با ظاهر خیرخواهانه دلِ آدم‌ها را خالی کنیمزمانِ خوانش 25 دقیقه

آراز بارسقیان

خدا بیامرزد آقای بی‌نیاز را… نمی‌دانم آیا شما تا به حال این مطلب را از ایشان دیده‌اید؟ «۱۰۰ کتاب برای منتقد شدن» بله درست دیدید. صد کتابی که باید برای منتقد شدن حداقل پنجاه‌تا از آن کتاب‌ها را خوانده باشید تا احتمالاً بتوانید یک نقد درست درمان بنویسد، دیگه وای به حال قضاوت و داوری و این حرف‌ها.

اگر یک چیز در اینترنت از آقای بی‌نیاز زیاد به جا مانده باشد مصاحبه‌های بلندبالایی است که مدام با این خبرگزاری و آن روزنامه انجام داده. وقتی به این مصاحبه‌ها نگاه می‌کنیم، می‌بینیم اکثریت از یک فرم واحد پیروی می‌کنند. اگر مصاحبه دربارهٔ وضعیت ادبیات امروز باشد، ایشان به خاطر اینکه «داور جایزه مهرگان بوده» نمی‌تواند خیلی دربارهٔ آثار ایرانیِ روز حرف بزند ـ احتمالاً قضاوت ایشان در جوایزی هستند که در دوران طولانی مدت دبیری و داوری جایزهٔ مهرگان ادب انجام داده‌اند بازتاب داشته ـ و با اینکه جز نمی‌شود در ادبیات امروز، خیلی کلی درباره‌اش صحبت می‌کند و مدام می‌گوید نویسنده‌هایی داریم که نمی‌توانند بنویسند. بعد بسته به سوالِ خبرنگار، ایشان شروع می‌کنند به نظر دادن. اگر دربارهٔ آثار خوانده‌اش باشد، ایشان یک فهرست کامل از کلی کتابی که خوانده می‌آورند. برای مثال مراجعه کنید به این مصاحبه «آثار قابل توجه ۹۳ به انتخاب فتح‌الله بی‌نیاز» و بعد باز بنا بر شکلِ مصاحبه ایشان شروع می‌کنند به گفتن حرف‌هایی دربارهٔ ادبیات امروز. معمولاً هم هر چند کلمه حرف دربارهٔ ادبیات ایران ختم می‌شود به ناتوانی نویسنده و خوب بودن نویسنده‌های تمام نقاط دنیا. این قضیه دربارهٔ همه چیز صادق است. مثلاً در یک گفتگو با خبرگزاری ایلنا که تحت این عنوان منتشر شد «نقد ادبی عامل غوغاسالاری شده ‌است» بیشتر از هر چیزی ایشان دربارهٔ تاریخ نقد ادبی صحبت کرده‌اند. در یک جایی از مصاحبه می‌گویند:

«…آنچه امروزه نقد خوانده می‌شود، افتاده است دست کسانی که به اعتراف خودشان “هدفشان این است که نامشان به طور مکرر در جراید دیده شود.” آن‌ها برای دیده شدن گاهی رمان یا مجموعه داستانی میانه مایه و حتی ضغیف را بدون توجه به نظریه‌های ادبی ستایش می‌کنند و زمانی کارهای دیگری را می‌کوبند. در این میان فقط و فقط نقش دوستی و رابطه مهم است و نه خود متن. کسانی که تریبون نقد را در اختیار دارند، معمولاً به همین شکل عمل می‌کنند […] این‌ها نقد نیستند، حتی مرور کتاب هم نیستند. کافیست شما به چند مرور کتاب از برجسته‌ترین منتقد قرن بیستم انگلستان یعنی فرانک کرمود و منتقد اول آلمان، که اخیراً از دنیا رفت، یعنی رایزنسکی بخوانید تا ببیند آیا مطالب موجود جراید ما مطالبی جعلی، تکراری، و مبتنی بر اطلاعات (نه دانش) آن هم از نوع شفاهی و افواهی هستند یا نه؟»

خب حتماً شما هم مثل من با خواندن این بخش به این نتیجه می‌رسید که ما چقدر عقب افتاده هستیم و گیر یک مشت «غوغاسالار» افتادیم. فرهنگ فارسی معین غوغاسالار را چنین معنی می‌کند: «حکومت یا سلطهٔ اوباش.» خب برای این کار چه پیشنهادی وجود دارد؟ تقریباً هیچ. و ایشان در جواب اینکه چه نقدی از نظر ایشان خوب است گفته:

«نقد خوب، آن نقد محبانه‌ای است که متن داستانی را انکشاف دهد، به ما بگوید فلان دیالوگ یا کنش داستانی از نظر فرم و مضمون حاوی چه بار زییاشناختی و معنایی بوده است.»

خب به قول معروف باید گفت «از کرامات شیخ ما این است/ شیره را خورد و گفت شیرین است». راستش این حرف را دربارهٔ بسیاری از حرف‌های آقای بی‌نیاز می‌شود زد. معمولاً حرف‌ها به ظاهر خوب است اما وقتی بهتر فکر می‌کنید می‌بینید که تمام این حرف‌ها تکراری است و چیز خاصی هم حتی نیست. باز در همان مصاحبه از او پرسیده شده: «مناسبت و پیوند ما با نقد ادبی از کدام برهه تاریخ شروع شده است؟»

در همان اوایل این پاسخ یک جوابی می‌شنویم که نشان می‌دهد یک جای حرف اشتباه است. آقای بی‌نیاز می‌گوید:

«ارسطو و بعد از او شاگردش افلاطون بیشتر روی شعر و تراژدی و حماسه کار می‌کردند.»

ارسطو شاگردِ افلاطون بوده. این یک اشتباه ساده است که می‌شود گذاشت به حساب خبرنگار. اما وقتی جلوتر می‌رویم او می‌گوید:

«منتقد دیگر آریستارخوس ساموتراسی است که نام او به عنوان نقد دقیق، منصفانه، و توام با وسواس علمی و بی‌طرفی است. او موجب پیدایش یک مکتب تاثیرگذار ویرایش در اسکندریه شد.»

در پایگاه تبیان صفحه‌ای وجود دارد به نام «نقد ادبی پس از ارسطو» تقریباً تمام چیزهایی که آقای بی‌نیاز می‌گویند کپی پیست اطلاعات این صفحه است. یک نکتهٔ فرعی‌ای که متوجه می‌شویم این است که این مصاحبه به صورت تایپ شده تحویل داده شده که ایرادی نیست؛ فقط به آقای بی‌نیاز این فرصت را می‌دهد تا در جایی چنین چیزی را پشت سر هم ردیف کند:

«بعد از [ادگار آلن] پو نقدهایی نوشته شد که معمولاً مبتنی بر رویکرد خاصی بود. نقدهای روانکاوانه ارنست جونز و ماری بناپارت (از شاگردن فروید)، رابرت پن وارن (نویسنده رمان معروف همه مردان رئیس شاه)، کلینثبروکس، ایهاب حسن، جفری هارتمن، هارولد بلوم، کلایو استیپلز لوئیس، نقدهای نویسندگان مطرحی مانند ناباکف، یوسا، امبرتو اکو، جان آپدایک، یوسا معمولاً بر مبنای آرای نظریه پردازانی چون برایان مک هیل، کاترین لور، لارنس پرین، جان پک، مارتین کویل، رابرت اسکولز، یان رید، جرمی هاثورن، جاناتان کالر، الیزابت دیپل، هدر دوبرو، کاترین بلزی، شولومیثریمون کنان، فیلیپ تامسون، ویلیام نوبل، لیندا سینگر، جان پِک، استانلی فیش، ولفگانگ آیزر، تزوتان تئودورف، رولان بورنوف، رئال اوئله، راجر فالر، رومن یاکوبسون، دیوید لاج، پی‌تر بری، راجر وبستر، پل ریکور، جان مک کوئین، ریموند لارنس برت، والاس مارتین، گریگوری کوری، گراهام آلن و رولان بارت شکل می‌گیرد. امروزه بیشتر نقدهای جراید و رسانه‌های مجازی توسط نویسندگان و شاعران برخوردار از دانش نوشته می‌شود.»

سرتان گیج رفت؟ متعجب شدید؟ منظورم را متوجه می‌شوید؟ این همه اسم ردیف کردن هیچ‌وقت نمی‌تواند شما را منتقد یا آدمی نشان دهد که سواد بالایی دارد. هر چند در تظاهر به این امر می‌توانید موفق باشید. سوال اینجاست چرا باید با این همه اسم آدم‌ها را منکوبِ خودتان بکنید؟ که بگوید این همه آدم می‌شناسید؟ این شهوت اسم از کجا می‌آید؟ این اشخاص هر کدام درک و فهم حتی سطحی از آن‌ها هم یک پروژه است؛ برای فهم سطحی از رولان بارت حداقل باید وقت گذاشت و چند هفته کتاب‌ها و آرای او را مطالعه کرد تا بتوانیم درکش کنیم و امکان ندارد اگر کسی را درک کنیم این قدر کیلویی درباره‌اش صحبت کنیم.

این اتفاق متاسفانه اما در گفتگوهای آقای بی‌نیاز زیاد رخ داده. برای مثال به گفتگوی دیگری نگاه می‌کنیم: «تصویر ایران و تهران در ادبیات داستانی ایران» در این گفتگو ایدهٔ خاصی وجود ندارد، بلکه برعکس مدام حرف‌های زده می‌شود در سطحی‌ترین شکل دربارهٔ ادبیات زده می‌شود. مثلاً دربارهٔ اولیس نوشتهٔ جیمز جویس می‌گوید: «در رمان اولیس اثر جیمز جویس، اگرچه این رمان در جریان سیال ذهن می‌گذرد؛ اما به دلیل این‌که شخصیت‌ها در مکان‌های مختلفی از شهر دوبلین حضور دارند، شما می‌توانید با خواندن آن، دوبلین را در ذهن بسازید.»

بله این حرف ساده در همان صفحهٔ اول ویکی‌پدیای اولیس به زبان انگلیسی نوشته شده. چیز خاصی هم نیست. حتی چیز خاصی نیست که بگوییم:

«وقتی که محاکمه یا قصر کافکا را می‌خوانید، به فضا از چشم شخصیت پرداخته می‌شود و نه بیش‌تر از آن؛ چون برای نویسنده شخصیت مهم است، این‌که او چه می‌بیند.»

ولی از آن طرف به سرعت بر فرق سر نویسندگان دههٔ ۷۰ و ۸۰ می‌زند:

«من با توجه به داوری آثار برای جوایز ادبی، کارهای این دو دهه را خوانده‌ام و فکر می‌کنم در این آثار خیلی به مکان پرداخته نشده است. داستان‌های خوبی نوشته شده‌اند که جایزه هم برده‌اند؛ اما به مکان خیلی نپرداخته‌اند؛ چون دغدغهٔ نویسنده نبوده است.»

تبصرهٔ «داوری» همیشه در هر مصاحبه‌ای تکرار شده. اگر همین طوری بخواهیم ادامه دهیم بحث به درازا می‌کشد؛ چناچه قصدم از نوشتن این مقدمهٔ طولانی رسیدن ۱۰۰ پیشنهاد آقای بی‌نیاز برای «منتقد» شدن بود. برای منتقد ادبی شدن لازم است حداقل ۵۰ عنوان از این ۱۰۰ عنوان را خوانده باشید.

اجازه دهید این لیست را سر و ته کنیم. در انتهای این لیست با نام ۲۵ عنوان کتابی برمی‌خوریم که تحت عنوان «نقد روی آثار مشخص» آورده شده. نگاهی به آن بکنید:

۱ ـ کاترین. پ. هارتنت ـ نقدی بر «مویه کن سرزمین محبوب من» نوشته آلن پیتون

۲ ـ والتر جیمز میلر و یانی. ای. نلسون ـ نقدی بر «سلاخ خانه شماره پنج» نوشته کورت ونه‌گات

۳ ـ لسلی شپرد ـ نقدی بر «یادداشت‌های زیرزمینی» نوشته داستایفسکی

۴ ـ جان. ف. مک کیتی ـ نقدی بر «پیرامون اسارت بشری» نوشته ویلیام سامرست موآم

۵ ـ استانلی کوپرمن ـ نقدی بر «مروارید، موش‌ها و آدم‌ها، خوشه‌های خشم، شرق بهشت» نوشته جان استاین‌بک

۶ ـ هنری ای. هو. برت ـ نقدی بر «داستان دو شهر» نوشته چالز دیکنز

۷ ـ جری گلن ـ نقدی بر «شش داستان» نوشته هرمان هسه

۸ ـ ای. ال. گیلبرت ـ نقدی بر «بازار خودفروشی» نوشته ویلیام تکری

۹ ـ ای. ال. گیلبرت ـ نقدی بر «کیم و کتاب‌های جنگل» نوشته رودیارد کیپلینگ

  1. چارلز لیویت ـ نقدی بر «آخرین بازمانده موهیکان‌ها» نوشته جیمز فینمور کوپر

۱۱ ـ چارلز لیویت ـ نقدی بر «شاهزاده و گدا» نوشته مارک تواین

۱۲ ـ چارلز. ل. لیویت و امیلی لیویت ـ نقدی بر «بازگشت بومی» نوشته ت. هاردی

۱۳ ـ لسلی. ا. شپارد ـ نقدی بر «اوژنی گرانده» نوشته بالزاک

۱۴ ـ لسلی. ا. شپارد ـ نقدی بر «باباگوریو» نوشته بالزاک

۱۵ ـ جری گلن ـ نقدی بر «سیدارتا» نوشته هرمان هسه

۱۶ ـ دونالد رودن ـ نقدی بر «خاک خوب» نوشته پرل. س. باک

۱۷ ـ ا.س. فریدریش میر ـ نقدی بر «نرگس و زرین‌دهن» نوشته هرمان هسه

۱۸ ـ دیوید. ا. گودینگ ـ نقدی بر «ابله» نوشته داستایفسکی

۱۹ ـ جان ویتون ـ نقدی بر «دمیان» نوشته هرمان هسه

۲۰ ـ الیزابت. سی. فیلیپس ـ نقدی بر «فرزند بومی» نوشته ریچارد رایت

۲۱ ـ جان پک ـ نقدی بر نُه کتاب نوشته نویسندگان مختلف جهان

۲۲ ـ کارولین رابرتس ولچ ـ نقدی بر «ژرمینال» نوشته امیل زولا

۲۳ ـ بانی ای. نلسون ـ نقدی بر «زوربای یونانی» نوشته نیکوس کازانتزاکیس

۲۴ ـ منتقدین مختلف ـ نقدی بر آثار مختلف جهان ـ ترجمه احمد گلشیری (۴ جلد)

۲۵ ـ درباره آلبر کامو ـ ریچارد کمبر ـ ترجمه کیهان بهمنی

این قسمت معمولاً می‌تواند بهترین قسمت برای خواندن باشد. یعنی بالاخره ما با نمونه نقدهایی می‌توانیم مواجه بشویم که دست به نقد جزبه‌جز می‌زند. به نظر هم باید پیدا کردن این نوشته‌ها آسان باشد. بعد از یک گشت و گذار و کمی سر درگمی متوجه می‌شوید که ۲۲ مورد از این ۲۵ مورد؛ همگی ترجمه‌هایی هستند که در سال ۱۳۷۳ توسط دفتر مطالعات ادبیات داستانی وزارت ارشاد منتشر شده. کتاب‌هایی که در هیچ‌جایی نمی‌شود پیدایشان کرد و عملاً ترجمه‌هایی هستند از کتاب‌هایی که در نبود فضای مجازی برای دانشجویان منتشر می‌شده و شامل خلاصه داستان و خلاصه نقدها و زندگی‌نامه‌ای نویسندهٔ اثری خاص بوده. یک طور ویکی‌پدیا. این شرکت‌هایی که چنین کتابچه‌هایی را منتشر می‌کردند هنوز هم هستند. شما می‌توانید با مراجع به سایت‌هایی مثل Cliff Notes یا SparkNotes چنین چیزهایی را پیدا کنید و شاید اگر قصد دارید پایان‌نامه یا چیزی بنویسید به کارتان بیاید. بعد از این لیست که به راحتی می‌شود کنارش گذاشت و گفت شما اگر می‌خواهید بفهمید در درون یک اثر چه می‌گذرد می‌توانید سراغش بروید، به ابتدای فهرست آقای بی‌نیاز برمی‌گردیم.

ایشان بخش نخست را مرحلهٔ آموزش نامیدند. به سیاق هر کلیشه‌ای ابتدا خواستند به فرهنگ اصطلاحات ادبی مراجعه کنیم. خب این اتفاقی است که عموماً رخ می‌دهد و باز هم این دوره زمانه آدم با برخورد به آن‌ها؛ مثلاً واژه‌ای مثل «گوتیک»، نیازی نیست آن را در فرهنگ واژه‌های کتابی جستجو کند، اینترنت به زبان انگلیسی منبع بسیار والایی برای درک و فهم چنین واژه‌ای است. جالب است که آقای بی‌نیاز این لیست را وقتی پیشنهاد کردند که اینترنت در کار بود و اتفاقاً خودِ آقای بی‌نیاز یکی از کاربرانِ کاربلدِ فضای مجازی بودند. اینجا تمام واژه‌نامه را هم از لیست حذف می‌کنیم. یعنی ۶ کتاب.

اجازه بدهید قبل از اینکه ادامه دهیم من بعد از حذف کردن آن ۲۲ عنوان اینجا دست به حذفِ چند عنوان دیگر هم بزنم. نشر مرکز یک سری کتاب کوچک منتشر کرد. انتشار این کتاب‌ها از اوایل دههٔ هشتاد شروع شد و هنوز هم ادامه دارد. در این فهرست آقای بی‌نیاز تقریباً اکثر این کتاب‌ها آمده. این‌ها را هم باید به یک دلیل ساده حذف کرد؛ این کتاب‌ها جنبهٔ تکمیل کنندهٔ دانش کلی شما نسبت به ادبیات را دارد و نه چیزی بیشتر. با خواندن آن‌ها شما لزوماً منتقد نمی‌شوید. شاید چیزهایی را بیشتر متوجه شوید، ولی فهم آن چیزها مستلزم چیزی اساسی‌تر. چیزی که از لیست آقای بی‌نیاز خارج است. ۹ کتاب شد. بگذارید کتاب‌های پیام یزدانجو را اینجا حذف کنم. یعنی ۲ کتاب پیشنهادی دیگر. کتاب‌های او به خاطر شک در ترجمه و اینکه اگر آن‌ها را بدون آگاهی فلسفی بخوانید دچار در هم ریختگی افکار می‌شوید. پس تا اینجا ۱۱ + ۲۲ که می‌شود ۳۳ کتاب از کل این گردانه خارج شدند. البته باید ۶ کتاب واژه‌نامه‌ای را هم به آن‌ها اضافه کنیم. یعنی ۳۹ کتاب. ۶۱ کتاب دیگر باقی می‌ماند.

فراموش نکردید که هدف از این بررسی نشان دادن میزان سرِ کاری و گمراه کننده بودن چنین رفتاری است… پس برمی‌گردیم به ابتدای لیست…

چهار کتاب از رده خارج دیگر معرفی شده. در این بین کتاب مورگان فورستر که ابراهیم یونسی ترجمه کرده شاید بتوانید بخوانید، بقیه خیلی به درد نمی‌خورند. و بهتر است وقتتان را برای خواندن چهار کتابی که مجموعه‌اش می‌شود ۸۰۷ صفحه کتاب نگذارید. مرحلهٔ بعدی نزدیک شدن شماست به حوزهٔ نقد و نظریهٔ ادبی. چهار کتاب که مجموعه‌اش بالغ بر ۲۵۰۰ صفحه می‌شود سیر تاریخ ادبیات در جهان غرب. البته همینجا دچار یک مسئله می‌شوید. کتابِ تاریخ و مسائل زیباشناسی که در این لیست آمده ربطی باز به «تاریخ ادبیات» ندارد؛ تاریخچهٔ نقدِ ادبی (کتاب پنجم) هم ربطی به «تاریخ ادبیات» ندارد. این ظواهر اولیه باعث می‌شود فکر کنیم چرا این لیست باید ظاهری متزلزل به خودش بگیرد؟ شما هر کتابی که رویش عنوان «تاریخ» و «ادبیات» داشت را نمی‌توانید به عنوان تاریخ ادبیات به ما معرفی کنید.

این ۵ کتاب را هم کنار می‌گذاریم. مرحلهٔ بعد خواندن چند کتاب دیگر است. مثلاً کتاب «در باب طنز» چه کمکی به آشنایی ما نظریه ادبی می‌کند؟ آیا کتاب‌های جدی‌تر و حتی ابتدایی‌تری دربارهٔ طنز وجود ندارد؟ یا مثلاً کتاب «تحلیل انواع داستان» که جزو یک سری کتاب‌های مدرسه/دانشگاهی است که نشر چشمه زیر نظر قطب‌الدین صادفی منتشر کرد. آقای بی‌نیاز در این لیست چندتا از کتاب‌های خودش و دوستانش هم گنجانده. با اجازه آن‌ها را حذف می‌کنم. ۳ کتاب از خودش و ۱ کتاب هم از یک بابایی. ۴ کتاب دیگر هم حذف شد و البته ۳ کتاب دیگر هم حذف شد.

۷ + ۵ می‌شود ۱۱. ۱۱ + ۳۹ می‌شود ۵۰. کل این لیست نیم شد. استدلال آقای بی‌نیاز را اگر پیگیر باشیم می‌بنیم حالا شما باید ۵۰ کتاب بخوانید و از بین آن‌ها ۲۵ کتاب هم کفایت می‌کند؛ البته با استدلال خودِ آقای بی‌نیاز. کمی که پیش می‌رویم متوجه می‌شویم این فهرست یک قالب چرخشی دارد. یعنی به ظاهر شما مراحلی را رد می‌کنید، ولی مدام در جا می‌زنید. منتقد ادبیات شدن انگار چهار زمینه بیشتر ندارد: ۱. فرهنگ‌ها و واژه‌نامه‌ها ۲. زمینهٔ داستان‌نویسی ۳. زمینهٔ تاریخ ۴. نقد و نظریه.

شما باید هی این مراحل را تکرار کنید. همان طوری که دیدید شما می‌تواند مرحلهٔ «فرهنگ‌ها و واژه‌نامه‌ها» را به طور کل از مسیری دیگر طی بکنید. زمینهٔ فهم داستان‌نویسی هم که همه می‌دانند چیزی نیست که بشود با کتاب آموختش. در زمینهٔ تاریخ هم دیدید که در این لیست چقدر همه چی با هم اشتباه گرفته شده بود. تاریخ نقدِ ادبی کنار تاریخِ ادبیات آمده بود. آشفتگی بیشتر اما مطعلق به قسمت چهارم است. نقد و نظریه. یادتان نرود در این لیست صدتایی همه چیز تکرار می‌شود. یعنی تکرار هر محله مثلاً در زمینهٔ واژنامه یعنی اینکه شما مدام باید با واژه‌های سخت‌تری آشنا بشوید. واژه‌هایی ترسناک‌تر. در زمینهٔ داستان‌نویسی هم به ظاهر همین است. ولی عملاً چنین چیزی نیست.

نکتهٔ اول کتاب‌های باقی مانده متاسفانه این است که خیلی از آن‌ها را شما نمی‌توانید به سادگی پیدا کنید. شما مثلاً در زمینهٔ نظریه کتابی دارید به نام جهان مدرن و ده نویسنده بزرگ نوشتهٔ مالکوم برَدبری. خب این کتاب کتاب خوبی است اما به هیچ‌وجه نظریه نیست. بیشتر بیوگرافی نویسنده‌ها و کتاب‌هایشان است و در واقع براساس برنامه‌ای در شبکهٔ بی‌بی‌سی نوشته شده. این برنامهٔ ده قسمتی همانی است که ما آن را در سایتِ حداقلْ کلانشهر به نام ده نویسندهٔ بزرگِ دنیای مُدرن به شما ارائه کردیم. خودتان می‌توانید به راحتی قضاوت بکنید. باز جالبه در بخش زمینهٔ نقد و نظریه دو کتاب فیلمنامه‌نویسی است! راهنمای نگارش گفت‌وگو از ویلیام نوبل و خلق شخصیت‌های ماندگار از لیندا سینگر.

اما شاهکار این لیست کتابی از رنه ولک است. کتاب معروف شش جلدی به نام تاریخ نقد ادبی. این کتابِ سنگین را شما ندیده می‌گذارید جزو آن پنجاه درصدِ نخوانده‌هایتان. این لیست که به ظاهر قرار است سنگین‌تر شود، هر چه پیش می‌رود، بر وزن کتاب‌هایش می‌افزاید. عنواین پیچیده‌تر و عجیب‌تر. نگاهی به مرحلهٔ پنجم و ششم و هفتم در حوزهٔ نقد و نظریهٔ ادبی اگر بندازید می‌توانید به خودتان بگویید برای خواندن تمام این‌ها اگر زندگی‌تان را هم بگذارید نمی‌توانید به فهمی درست از خوانش آن‌ها برسید و وقتتان خیلی زیبا تلف می‌شود چون شما هیچ مسیر درستی را پیش نگرفتید. در واقع لیست از اینجا به بعد تبدیل به لیستی محال می‌شود. خودتان نگاهش کنید.

۱ ـ بوطیقای ساختارگراـ تزوتان تئودورف ـ ترجمه محمد نبوی ـ نشر آگه

۲ ـ زبان‌شناسی و نقد ادبی ـ راجر فالر، رومن یاکوبسون، دیوید لاج، پیتر بری ـ ترجمه مریم خوزان و حسین پاینده

۳ ـ نظریه رمان و ویژگی‌های رمان فارسی ـ محمدرفیع محمودیان ـ نشر هرمس

۴ ـ درآمدی بر پژوهش نظریه ادبی ـ راجر وبستر ـ مجتبی ویسی ـ نشر سپیده سحر

۵ ـ راویت داستان ـ محمود فلکی ـ نشر بازتاب‌نگار

۶ ـ زندگی در دنیای متن ـ پل ریکور ـ ترجمه بابک احمدی ـ نشر مرکز

۷ ـ راهی به رمان نو – جواد اسحاقیان – نشر گل‌آذین

۸ ـ هنر داستان‌نویسی – دیوید لاج – ترجمه رضا رضایی – نشر نی

۹ ـ تمثیل – جان مک‌کوئین – ترجمه حسن افشار – نشر مرکز

۱۰ ـ تخیل ـ آر. ال. برت ـ ترجمه مسعود جعفری – نشر مرکز

۱۱ ـ آیرونی – آداگلاس کالین موکه ـ ترجمه حسن افشار – نشر مرکز

۱۲ ـ پوچی – آرنولد هینجلیف – ترجمه حسن افشار – نشر مرکز

۱۳ ـ گوتیک – فرد باتینگـ ترجمه علی رضا پپلاسید – نشر افراز

۱۴ ـ تراژدی –آدریان پول – ترجمه پدرام لعل بخش – نشر افراز

۱۵ ـ روایت‌ها و راوی‌ها – گریگوری کوری – ترجمه محمد شهباـ نشر مینوی خرد

۱۶ ـ نشانه‌شناسی ـ پی‌یر گیرو ـ ترجمه محمد نبوی ـ نشر آگه

۱۷ ـ نگاهی تازه به معنی‌شناسی ـ فرانک. ر. پالمر ـ ترجمه کورش صفوی ـ نشر مرکز

۱۸ ـ هرمنوتیک فلسفی و نظریه گادامر ـ جوئل واینسهایمر ـ ترجمه مسعود علیا ـ نشر ققنوس

۱۹ ـ نظریه‌های روایت ـ والاس مارتین ـ ترجمه محمد شهبا ـ نشر هرمس

۲۰ ـ نظریه ادبی ـ یوهانس ویلهم برتنز ـ ترجمه فرزان سجودی ـ نشر آهنگ دیگر

۲۱ ـ راهنمای نظریه ادبی ـ رامان سلدون و پیتر ویدوسون ـ ترجمه عباس مخبر ـ نشر طرح نو

۲۲ ـ مدرنیسم و پسامدرنیسم در ادبیات ـ انتخاب و ترجمه حسین پاینده ـ نشر روزنگار

۲۳ ـ جهان رمان ـ رولان بورنوف و رئال اوئله ـ ترجمه نازیلا خلخالی ـ نشر مرکز

۲۴ ـ قصه روان‌شناسی نو ـ لئون ایدل ـ ترجمه ناهید سرمد ـ نشر شباویز

۲۵ ـ ادبیات پسامدرن ـ انتخاب و ترجمه پیام یزدانجو ـ نشر مرکز

۲۶ ـ بینامتنیت ـ گراهام آلن ـ ترجمه پیام یزدانجو ـ نشر مرکز

۲۷ ـ نقد و حقیقت ـ رولان بارت ـ شیرین‌دخت دقیقیان ـ نشر مرکز

۲۸ ـ زبان‌شناسی و رمان – راجر فالر ـ ترجمه محمد غفاری – نشر نی

۲۹ ـ در جهان رمان مدرنیستی – فتح‌الله بی‌نیاز – نشر افراز

۳۰ ـ مدرنیسم ـ انتخاب و ترجمه حسنعلی نوذری ـ نشر نقش جهان

۳۱ ـ پست‌مدرنیسم ـ انتخاب و ترجمه حسنعلی نوذری ـ نشر نقش جهان

۳۲ ـ تبارشناسی پست‌مدرنیسم ـ انتخاب و ترجمه علی‌اصغر قره‌باغی ـ دفتر پژوهش های فرهنگی

۳۳ ـ پست‌مدرنیسم ـ انتخاب و ترجمه گروه مترجمان (زیر نظر عبدالکریم رشیدیان) نشر نی

۳۴ ـ تخیل مکالمه‌ای ـ میخائیل باختین ـ ترجمه رؤیا پورآذر ـ نشر نی

۳۵ ـ روایت و تاریخ ـ جمع‌آوری جفری رابرتز ـ ترجمه جلال فرزانه دهکردی ـ نشر داشنگاه امام صادق

۳۶ ـ پنجاه متفکر معاصر ـ جان لچت ـ ترجمه محسن حکیمی ـ نشر خجسته

شاید در نگاه اول این ۳۶ کتاب باقی مانده کتاب‌های آسانی باشند، یا بشود به راحتی از عهده‌شان برآمد ولی ما می‌دانیم که عملاً این امکان هم وجود ندارد. اینکه چرا باید این طور لیست‌ها تهیه شوند و پخش شوند یک داستان است، اینکه تا کی می‌خواهیم خودمان را به ندیدین بزنیم یک داستان کاملاً جدای دیگر. جالب است وقتی داستان خود آقای بی‌نیاز را می‌خوانید می‌بینید که اکثر ایرادهایی که خودش می‌گرفت سرجاش هست. برای مثال نگاه کنید به این مطلب «مناظری از یک از زندگی شهرستانی».

همان طوری که دیدید این طوری برخوردها ممکن نیست شما را تبدیل به منتقد کند. حتی در ساده‌ترین شرایط آدم بهتری از شما نمی‌سازد چه به منتقد شدن ما. راستش کار ساده‌ای است در کتابخانه‌مان نگاه کنیم و ببینم چه کتاب‌های خوانده نخوانده‌ای داریم و بخواهیم آن‌ها را برای مردم نسخه‌پیچی کنیم. ساده است این رفتار. این برخورد دستِ بالا. این برخورد چیزی نیست جز اینکه اعتماد به نفس آدم‌ها را بگیریم و مدام بترسانیشمان. آن هم با چنین لیست‌های بی‌سروتهی. البته این حرف‌ها هیچ کدام به معنی زیرسوال بردن ارزش ۷۵ درصد از کتاب‌های این لیست نیست. اما کنار هم قرار گرفتن این طوری…

بله این رفتاری بود که در دههٔ هشتاد و نود در ادبیات ما زیاد رخ می‌داد. آقای بی‌نیاز در یکی از مصاحبه‌هایش گفته: «هستند عامه‌پسندنویس‌هایی که کتاب‌های پوپولیستی و ولگاریستی‌شان که سرشار از کلیشه‌های عشقی کلافه‌کننده و رمالی و خرافه و خواب‌های آن‌چنانی است به چاپ چهلم و پنجاهم می‌رسد، اما با کسب اجازه از خواننده، باید بگویم ادبیات جدی معاصر ایران این‌گونه داستان‌ها را “ادبیات داستانی ایران” تلقی نمی‌کند، بلکه آن‌ها را پاورقی‌هایی می‌داند که عمر کوتاهی دارند و مانند صدها هزار اثری که اتحادیه نویسندگان حقوق‌بگیر شووری سابق و اقمارش چاپ کرده بودند و ده‌ها کتابی که در دهه ۳۰ و ۴۰ ایران چاپ شدند، به مرگی زودرس مبتلا خواهند شد. صحبت ما سر ادبیات جدی و ارتقادهنده است نه داستانی که خوانندگان خود را از نظر ذهنی عقب می‌راند و او را میانه‌مایه و حتا نازل‌تر می‌سازد.»

صادقانه باور ندارم کسی که این جملهٔ آخر را بگوید واقعاً بتواند چنین لیست بی‌سروتهی را ارائه دهد؛ اما خب… فعلاً بگذریم… فقط یادمان نرود که این رفتار بخش یکی از علت‌هایی است که این روزها در جامعه‌ ادبی با کلی مفعول ادبی مواجه هستیم…