نگاهی به کتاب «زمان پروانه‌ها»: حفری در «نقبی بر خیال کردیان» و گویه‌ای بر متنزمانِ خوانش 9 دقیقه

مهدی پنجعلی پور

«اگر بینگاریم آن کس که بر ما روشنایی می‌بخشد، خود در نور است، خطا کرده‌ایم»
(کتاب بیهوده، کریستیان بوبن)

شعر سرگذشت حیات بشری است[۱] و آن هنگام که شعری را با صدای رسا می‌خوانیم، گویی، خطاب به اجداد و مردگانمان نهیب می‌دهیم “که‌های ارواح فسرده بپاخیزید / بینید که چگونه شلاق خیال بر گردهٔ زمان زخم می‌زند / و بندها را ازجانمان می‌گسلد”[۲]
به تقریب دو ماه پیش بود، که مجموعهٔ کردیان را در غرفهٔ ناسنگ دیدم و بی که تصوری از شاعر و شعرش داشته باشم «زمان پروانه‌ها» را برداشتم تا در فواصل این بی‌زمانی متراکم، کمی هم با گمانهٔ رضا کردیان از “سرگذشت حیات بشری” آشنا شوم. در مقابل غرفه، همچنان که با دوستی شفیق به تورق مشغول بودیم، پیشگفتاری مزین به نام “ایرج سام” نظرم را جلب نمود ومرا مصمم ساخت تا کتاب را تهیه کرده و در “فرصت مغتنم” بخوانم.
“فرصت مغتنم” آمد و سر رسید و حال در صدد “فرصت مغتنم”ی دیگر بودم تا چند نکته و مشکله را با آن دیگری_ (شمایانِ شعر[۳]) _ در میان و میانه بگذارم.
در عداد نکات عدیده که این ” دفتر” به ذهن حقیر متبادر می‌کند، گفتن و نوشتن از چند مسئله و مشکله برایم ضرور تر می‌نماید، که در ادامه مصنف این وجیزه می‌کوشد آنان را درحد وسع به رشتهٔ تحریر درآورد.
 در غره چنین فریضه است که به گفتار نخستین کتاب بپردازیم. یادداشتِ پیشگفتار مملو از کلی‌گویی، نارسایی و بی‌ربطی است که مخاطب را به گونه‌ای در مقام حیرت مقیم می‌افکند که رخصت قیام‌ش نیست.
*عنوان یادداشت “نقبی بر خیال کردیان” است و طبعاً مخاطب می‌بایست متوقع آن باشد که نگارندهٔ پیشگفتار مذکوره درصدد بررسی جنس خیال پردازی و تصویر سازی در این دفتر شعری است، اما دریغا، که در این یادداشت چهار صفحه‌ای اندکی حتی به موضوعِ عنوان به گونه‌ای نسبتاً در خور توجه نمی‌شود، و در عوض، شاهد جملاتی از این دست هستیم:

ـ تاریخ، رمان، نمایشنامه و… از جمله ژانرهایی هستند که کردیان علاقه نشان داده است.
ـ سکنات فردی او، در اوان جوانی به او وقار پیری بخشیده است.
ـ تاریخ بیهقی، شاهنامه، غزلیات شمس و دیوان حافظ آثار بالینی او هستند.
ـ تا با او فصلی را زندگی نکنی در نمی‌یابی که چه رود خروشانی پنهان شده است.

به قطع هر خواننده‌ای می‌تواند به خوبی حدیثی مفصل از این مجمل بخواند.

* مشکلهٔ دیگر که به نگرهٔ نگارندهٔ این وجیزه بسیار محل توجه باید قرار گیرد «ضعف در رسایش/نارسایی» در زبان و انتقال معنا است که تسلط نویسندهٔ پیشگفتار مذکوره بر ساز و کار زبان فارسی را زیر سؤال می‌برد (اعوذ بالله/استغفرالله):
(جملاتِ مقدمه عین به عین در زیر آمده است)
برای مثال در گزاره زیر مخاطب به هیچ عنوان در نمی‌یابد که گمشده و مهم‌ترین دغدغهٔ کردیان چه بوده:
ـ مهم‌ترین دغدغه و نخستین خلبان فکری، هویت او که تا حدودی باعث سردرگمی اوست.

یا در جایی که نگارنده می‌کوشد به ناواضح ترین شکل ممکن در متن رفتار کند، در صورتی که می‌تواند بسیار سلیس‌تر بیان کند، می‌نویسد:
ـ تخیل فرهیخته در نتیجه بکارگیری سازوکار زبان و درک و دریافت موسیقی، برآیند تمام عیاری به عنوان شعری جاودانه دارند که بی بهره از آن‌ها نیست.

* و اما نکته‌ای دیگر که شاید تبدیل به وضعیتی مأنوس و مرسوم اما فی الواقع غلط در یادداشت‌ها و نقدنوشته ها گردیده، سبکی از نویسش ملأ_مکتبی است که نگارنده بی که به خویش زحمت آن آرد تا ارجاعی به متنی وثیق‌تر بدهد از آرا و اندیشه‌های فیلسوفان می‌گوید و اتفاقاً بررسی تطبیقی هم کرده و این همانی‌هایی میان دو سنت فکری می‌یابد و همهٔ این امور بدون آوردن شاهدی و ارجاع به نصی اتفاق می‌افتد. (به صفحه دوم پیشگفتار رجوع شود)

علی ایحال واضح و مبرهن است که تا بدین جای کار تنها ایرادات صوری گفته شده و به بحث‌های محتوایی نپرداخته‌ایم، که پرداختن به مسائل محتوایی در این چهار صفحه خود وقت و انرژی‌ای مجزا می‌طلبد که قطعاً در حوصلهٔ متن و مخاطب و نگارنده نیست.

دفتر شعر «زمان پروانه‌ها»
از رضا کردیان

گزاره “کردیان شاعر است” با استناد به دو یا سه شعر در این مجموعه تصدیق و اثبات می‌شود اما مسئله‌ای که مصنف این وجیزه را بر آن داشته که گویه هایی را با شاعر و “شمایانِ شعر” در میان بگذارد، کیفیات شعر و شاعری با نظر به دفتر زمان پروانه‌ها است.

بر خلاف آمد عادت باید اذعان داشت هر آنکه قواعد عروضی را در شکند و از میان قوالب شعری آن چه را که همگان نو می‌پندارند برگزیند الزاماً نوسرا نیست. که اگر مقصود داریم این مفهوم را محدود و واضح‌تر کنیم باید گفت در فقرهٔ زمان پروانه‌های کردیان، شاعر به هیچ عنوان فرزند اکنون خویش نیست. ” در_اکنون_بودگی ” به معنای حضور تمام قد دازاین[۴] با نیل و میل به گذشته و آینده است که او را در فهم اکنونِ خود قادر می‌سازد. کردیان شاعری در گذشته است هر چند «گذشتهٔ نزدیک[۵]» و حجتی که ذهن نگارنده را به فهمی اینچنینی از کردیان قائل نموده، جز در بخش‌هایی مستثنی، این مسئله است که کردیان چون شاعری در قرون گذشته همچنان بر گوشه‌ای لمیده و بی آنکه نسبتی با اشیاء به مثابهٔ دیگری برقرار سازد، از اشیاء می‌گوید و در بابشان نظر می‌دهد. البته ” این ارتباط (نسبت) به معنی حذف فاصله نیست”.[۶] در جای جای این دفتر اگر بگردیم ـ همانگونه که گفته شد به جز دو یا سه نمونه ـ صرفاً ” از ـ تماشا “هایی را می‌خوانید. نوشته‌هایی حاصله از تماشای امور بی آنکه شاعر با اشیاء و امور بزید و بکوشد منِ[۷] خود را در ایشان هضم کرده و سپس وحدتی را از میانهٔ این کثرت بیرون بکشد تا بر من و دیگری قایم باشد. “شعر، در اصالت و شور و صمیمیت خود، من[۸] شاعر را بر جز من‌ها می‌گسترد.”[۹] همین مشکله، شعر و شاعر را در وادی نه چندان ایمن و البته دوچندان مضمحل رتوریک در می‌افکند. و همان گونه که همگان می‌دانند رتوریک شعر نیست.[۱۰]و در این معنا که مد نظر داریم صرفاً گفتن است و گفتن است و گقتن. همین گونه از” در جهان بودن”[۱۱]، گمشدهٔ[۱۲] ما در جهان معاصر است. اگر شاعر بتواند نسبت من_دیگری را در متن خود به وجود آورد و در اشیاء و کلمات[۱۳]آن را باز یابد در وهلهٔ ابتدایین شاهد زدودن شیءشدگی[۱۴] از متنِ خود و البته منِ خویش می‌گردد.[۱۵]

به قطع می‌توان در باب تصویر سازی ها و ساخت زبانیِ کردیان بررسی‌ای نظرورزانه نمود که این مهم را از آن جهت که در حوصلهٔ این مقال نیست به کسان دیگر محول می‌کنم. اما غرض از نویسش این یادداشت تنها نشان دادن آن مهرهٔ مستوره‌ای است که در میان آمد و شد هامان گم شده است و آن بی توجهی است به نسبتمان با یکدیگر و رابطه‌مان با اشیاء و امور جهان، چرا که اگر ادبیات نتواند وضع را بهبود بخشد دیگر می‌توان به کدام فرشته امید داشت.
در آخر شما را به خواندن «واژهٔ کردیان» دعوت می‌کنم:

من از رها کردن واژه‌ای می‌آیم
در باد
از زمانی در آغاز
از طوفانی
که جنگلی شد و کوهستان
و همه خاکستر شدند
در باد
من اما میان این دو ویرانی زیسته‌ام
تا یکی با باد
با طوفان
به آتش سپرد جنگل عزیزش را
من اما هر بار
با یکی دیگرم می‌آیم
از ستاره‌های هر شبی
که در عدم می‌شمارم
من ماه را می‌شمارم
با ستاره می‌خندم
با دریا می‌خوابم
و می‌فهمم شن
و شکستن را
من از مفهوم فکرم
و در دم خودم را شمردن می‌آیم
چه پرخاشگر این شب‌ها
چه بی طاقت
با دانش سحر
من از خواستن و نخواستن
و رها کرده در واژه‌ها
من از من
از یکی دیگرم که جنگلی ست
دلی ست
کوهی‌ست
و همه خاکستر
من از پرسش «از کجا می‌آیم؟»
می‌آیم

 به تاریخ یک‌هزاروسیصد و نودوهشت، تیر،۲۱

[۱] هوشنگ ایرانی

[۲] ولریانز بولونیایی (۴۸۳،۷)

[۳] publikum

[4] Dasein

[5] هوشنگ ایرانی، خروس جنگی

[۶] چهرهٔ پنهان حرف، یدالله رؤیایی

[۷] Ich/je

[8] Ich/je

[9] هوشنگ ایرانی

[۱۰] هر چند که می‌توان از شاعرانی نام برد که شعرشان در وضعیت رتوریکال بوده اما باید پذیرفت که رتوریک به هیچ عنوان [خصوصاً در شعر امروز] خصیصهٔ شعر نیست و در دوره‌ای تنها بر اساس مناسبات تاریخی بر شعر و شاعر عارض گشته و “شعریت”را در محاقِ وضعیت اقناعیِ مکتوم در خود فرو بلعیده و آمیزه‌ای از ایِدئولوژی (نه الزاماً سیاسی، بلکه تمام گزاره‌های متصلبانه را مشمول خود می‌کند) و تخیل شاعرانه را قی شده، پس می‌دهد

[۱۱] Being_in_the_world

[12] rune

[13] logos

[14] reification

[15] (برای فهم بهتر این مسئله رجوع شود به آرای گابریل مارسل و امانوئل لویناس)