داستان کوتاه حادثه در جوکی کلاب نوشته مسعود میناوی
حادثه در جوکی کلاب
مسعود میناوی
تیغههای تیز و برای آفتاب گوشهٔ غربی نخلستان را به آتش میکشید و نخلها با دستهای پربرگ و فشردهشان یک دست گر گرفته مینمودند.
هوا دم داشت. خیال میکردی دمای آن آتش است که میدمید.
در میدان خاکیِ روبه…