فلورانس آخرین مقصد ادبیات وازدهٔ شهریزمانِ خوانش 5 دقیقه

آراز بارسقیان

در دههٔ هشتاد موسسهٔ شهر کتاب مرکزی دست به برگزاری کلاس‌های داستان‌نویسی زد. مهسا محب‌علی و محمدحسن شهسواری هر کدام مسئول یک شاخه بودند. یکی داستان‌کوتاه و آن یکی رمان. نتیجه؟ تولید یک سری محصولات و البته ایجاد یک سری اختلافات. داستان ادبیات شبه‌شهری اواخر دههٔ هشتاد و اوایل دههٔ نود را باید مرور کرد و البته از این موضوع نگذشت که همان موقع هم عده‌ای «آگاه» به تولید چنین ادبیاتی تحت نام‌هایی مثل ادبیات «کارگاهی» و «گل‌خانه‌ای» و «فست‌فودی» اعتراض کردند. نکته‌ای که معترضان دههٔ هشتاد ادبیات فراموش کردند این بود که پتانسیل خروجی این کلاس‌ها بسیار بالاتر از چیزی بود که آن‌ها «دیدند». آن‌ها فراموش کردند که خود اولین قربانی چنین ادبیاتی بودند.

ادبیاتی که تعداد زیادی از آن معتل پشت درهای ارشاد ماند و یک عده‌اش هم زیردست و پای چند ناشر له شد و با برچسب «نخوان» و «کم‌فروش» به آرامی از قفسه‌ها حذف شد. اما ماند چند نویسندهٔ به ظاهر شاخص که باد همگی در طول زمان چنان خوابید که لازم است برگردیم به کل این پروژهٔ «شهر کتابی» نگاهی دوباره داشته باشیم. در مطلب «پونته ۳۳: یک پیک‌نیک خصوصی در فلورانس» از دانیال حقیقی شاهد صورت‌بندی پیشانی‌نوشت این نوع ادبیات بودیم. ادبیاتی که به ظاهر در روکشی اصلاح‌طلبانه قرار بود پارادایم تازه‌ای از ادبیات فارسی باشد.

بررسی یک چیز است اما فرجام چنین نگرشی مهم است. این نگرش به ادبیات که بازنمایی آن را در آثار منتشر شده در آن سال‌ها شاهد هستیم، قبل از هر اختلاف و حملهٔ بیرونی توسط عده‌ای نویسنده و منتقد حاشیه‌نشینِ در خطر، از درون خود این جریان شکل گرفت. اختلاف شاخه‌های دوگانه ـ محبعلی/شهسواری که قرار بود در اصل یکی باشند، قدم اول بود. نتوانستن کنار گذاشتن «منیت» آنقدر حرف پیش‌پاافتاده‌ای است که یکی از واقعیت‌های موجودِ مبتذل در هر اجتماعی هست. اینجا هم همین است. پس علت اول همین بود. اما علت بعدی برخوردها و فردیت‌های موجودات منفردی بود که در این جریان شکل گرفته بود.

شاید یکی از ایدئولوژیک‌ترین اشکال بروز چنین جریان، جریان انجمن ۵۱ بود. جریانی که اعلام وجودش اولین قربیان خودش را از جریان شبه‌حاشیه‌تر، یعنی محبعلی گرفت. ۵۱ که به نیت ۵۱ شاگردِ تا آن روزِ کارگاه‌های شهر کتاب بود، اگر ماموریت خود را به درستی می‌توانست انجام دهد، تا امروز هم می‌توانست تعیین کننده باشد ولی آن جریان بعد از چند سال حذف شد و فقط تعدادی اندک از آن ۵۱ نفر به عنوان نویسنده هنوز نفسکی می‌کشند. جریانی که خیلی زود به جریان کمدی/تراژدی صنف کارگران داستان‌نویس تهران رسید ـ در این مورد هم به اندازهٔ کافی گفته و نوشته شده.

به حاشیه رانده شدن جریان محبعلی خود باعث ایجاد حاشیه‌نشینی تازه‌ای برای ادبیات شد. حاشیه‌نشینی‌ای که عمده‌ترین شکلش «کارگاه‌های خانگی» و «محفل‌های خاله‌زنکی» است. خطر این حاشیه‌نشینان تازه برای حاشیه‌نشینان قدیمی که در اثر تحولات سیاسی دههٔ هفتاد و هشتاد و مرگ و مهاجرت بزرگ‌ترهای ادبی خود به خود حاشیه‌اش شده بودند، بسیار جدی بود که به آن‌ها لایهٔ دومی از حاشیه‌نشینی در کلانشهر ادبی تهران داد. اما جریان انجمن ۵۱ دست به شکل دهی مسیر جریان اصلی ادبیات زد. شکل ماموریت‌ها به خوبی تعیین شده بود و نتیجهٔ هر دو مسیر، به علاوهٔ چند ورودی خارجی از شهرستان‌های ادبی که قرار بود در آن واحد نقش جریان اصلی و حاشیه‌ای را بازی کنند، یک خروجی نهاییِ پوچ داشت به نام «پونته ۳۳». مقصد؟ شهر توریستی فلورانس در سال ۲۰۱۰، نه شهر سیاسی‌ای که دانته در سال ۱۳۰۰ از آن تبعید شد.

یعنی نتیجهٔ خوش‌خدمتی دست‌چین‌های سه گروه: حاشیه‌نشینان تازهٔ ادبی ـ امثال محبعلی؛ شهرنشینان از حالا دور خارجِ ادبیات معاصر ـ گروه شهسواری؛ بازیکن آزادهای شهرستان‌های ادبی ـ امثال طلوعی؛ به کمک معنوی موسسهٔ شهر کتاب و مادی معنویِ خانم فرارو چاپ کتاب در هشتمین شهر ایتالیا بود و مسافرت به شهر «رویایی» فلورانس با ویزای شِنگِن.

جریانی که با برنامه‌ریزی دقیق سعی کرد به مدت ده سال بدنهٔ ادبیات به اصطلاح روشنفکری کشور را به دست بگیرد و با تزریق خصوصیات به شدت عامه‌پسند با مشاوره و راهنمایی شهسواری و چند وابستهٔ دیگر، ادبیات روشنفکری را از درون دچار تهی‌سازی ‏غریبی بکند. فلورانس در این بین شهری بود برای استراحت تنی چند از اعضای خوش خدمت این جمع.

در این بین قربانی گرفتن‌ها پایانی نداشت و ندارد: پنجاه شصت نفر آدم را به اسم کار جمعی گرد آوردند تا در نهایت این تعدادی که سر از پونته ۳۳ درآوردند مطرح شوند و از باقی امروز اسمی در خاطر کسی باقی نمانده.