زمان و گذار اشباحزمانِ خوانش 5 دقیقه

دانیال حقیقی

درباره عکس‌های زنان معاشر با آلمان‌ها پس از جنگ دوم

در هفته‌هایی که گذشت به خاطر خانه‌نشینی نه‌چندان دشواری که به واسطه کووید-۱۹ دچارش شده‌ایم، فرصت این را داشتم تا به بعضی از بهترین فیلم‌هایی در گذشته دیده بودم، نگاهی بکنم. یکی از این فیلم‌ها Downfall (2004) بود. درواقع این فیلم برپایهٔ مستندات و اعترافات دادگاه نورنبرگ ساخته شده اما یک منبع الهام خاص و با اهمیت دیگر هم دارد:

منشی شخصی آدولف هیتلر که ابتدا و انتهای فیلم در زمان سالخوردگی حضور دارد. ترودی در واپسین حرف‌هایش، از برخورد با سنگ مزار دختری می‌گوید که در بیست‌سالگی به خاطر مخالفت با سیاست‌های غیرانسانی هیتلر اعدام شده بود، درست در همان روزهایی که او به‌عنوان منشی پیشوا کارش را شروع کرده بود: «جوانی نمی‌توانید اشتباهات ما را توجیه کند.» و این آخرین جملهٔ اوست.

این را بگذارید کنار عکس‌هایی که از زنان معاشر با نازی‌ها پس از فروپاشی رایش سوم برجا ماند. شکنجه، تحقیر، توبیخ و حتی گاهی اعدام مضمون تقریباً همهٔ آن‌ها است با پیش‌زمینه‌ای از خشم و ناشکیبایی. در هیچ کدام از آن‌ها بی‌هیچ استثناء خبری از بخشش یا حتی یک گفتگوی جدی نیست. فاتحان بر سریر قضاوت احکام را صادر کرده‌اند تا دیالکتیک قربانیان و دژخیمان همچنان این «تاریخ» کذایی را صحنه‌گردانی کند.

تنها کمی قبل از اینکه این زنان و دختران که در این «متن»های تاریخی در چنین موقعیت‌های موحشی قرار بگیرند، احتمالاً اکثرشان کارچاق‌کن‌های یکی از قسی‌ترین رژیم‌های تمام تاریخ تمدن بوده‌اند. جاسوس بوده‌اند، خبرچینی می‌کردند یا در جابه‌جایی‌ها و نقل و انتقالات نقش مترجم و پوشش را برای اربابانشان ایفا می‌نمودند و حالا تاوان آن کارهای شنیع را اینگونه دارند می‌دهند. کچلشان می‌کنند، تحقیرشان می‌کنند. انگشت‌نمایشان می‌کنند تا همه بشناسندشان.

و دقیقاً به همین منوال بود که خشم و خشونتی که نازی‌ها با آن روش‌های خونسردانه و شبهه عرفانی پایه‌گذاری‌اش کرده بودند و با انواع و اقسام فلسفه‌های شرقی و غریبه توجیهشان می‌کردند، این بار در شکل انتقام جویی از عناصر خودفروخته ادامه پیدا کرد. اینجا نقطهٔ شکست همگانی در میان ملت‌های اروپای درگیر جنگ است: از روسیه تا هلند و فرانسه در یک موقعیت مشابه شاهد یک رفتار مشابه هستیم. شخصیت دکتر در انتهای رمان طاعون که این روزها زیاد درباره‌اش حرف می‌زنند، دقیقاً به همین موضوع و موقعیت اشاره می‌کند: طاعون (نازیسم) شاید واقعاً از بین رفته باشد اما میکروب طاعون (تفکران نازیستی) همچون ساس‌هایی در میان رخت‌خواب و لباس‌های زمستانی ما همچنان به زیست خودشان ادامه می‌دهند و بدین سان، ما فرصت ریشه‌کن کردن همیشگی نازیسم (طاعون) را از دست می‌دهیم. پس دیری نمی‌پاید که آن چیز دوباره در شکل و صورتی جدید بازمی‌گردد.

در شکل دخترهای گلگلی که برای سیاستمداران دروغگو تبلیغ می‌کنند و رأی جمع می‌کنند. در شکل هنرپیشه‌های بی‌استعداد، روزنامه‌نگارهای کودک‌صفت و مجری‌های برنامه‌های دوزاری آخر شب. چهره‌های مشهور و “شاخ” در فضای مجازی و بسیاری دیگر از کسانی که جوانی و ایده‌های مثل «اگر من نکنم یکی دیگه می‌کنه» را بهانه می‌کنند تا از زیر بار مسئولیت سیاسی و اجتماعی‌شان شانه خالی کنند و پرستو و شغال و کفتار و لاشخور می‌شوند تا روزی که از مقام کارچاق‌کن دژخیم به

جایگاه قربانی سقوط کنند. چون وقتی تایتانیک غرق شود، این دیگر برای همه است.

در همین رابطه، یکی دیگر از کتاب‌هایی که اخیراً به پیشنهاد روشنفکری که بسیار از او می‌آموزم و فالوورش هستم، فردریک جیمسون، خواندم رمان کوتاه The Shadow Line (1917) بود. در این نوولا، جوزف کنراد، عبور از دریای پرتلاطم را استعاره‌ای گرفته از شرایط بریتانیا در زمان جنگ اول. کشتی در میان دریا راه‌گم‌کرده اما کشتی‌نشینان مادامی‌که اختلاف و فاصله طبقاتی که سلسله‌مراتب کشتی را می‌سازد برهم نخورد چندان ناراضی نیستند. جیمسون در تحلیلش درباره این کشتی گمراه از برگسون وام می‌گیرد: یا همگی برای تغییر مسیر اتفاق‌نظر می‌کنند و یا آنکه تیر غیب روزگار کار خودش را خواهد کرد.

این چنین است که امپراتوری‌ها به خاطر فقدان توانایی ارتباط با مردمشان، دست به خشونت می‌زنند (هانری لفور) و قطعاً فرو خواهند پاشید (هارولد اینیس) و مردم خشمگین به دژخیمانی نو بدل می‌شوند (جهانبگلو) که هنر و فضیلت گفتگو را نیاموخته‌اند و دلخوشند به جایگاه گرم‌ونرمشان در طبقات بالای کشتی (برگسون). جایگاهی که از گزند زمانه در امان نخواهد ماند. واسلاو هاول وقتی از لزوم خویشتن‌داری توده‌ها تا گذار از لحظات ملتهب حرف می‌زد نگران چنین صحنه‌هایی بود.