برگردان حمید مصیبی
بند ۱۰۶
ذهنیت، اکنون، تعیّنِ مفهوم را میسازد و از مفهوم بما هو مفهوم [/مفهوم از آن لحاظ که مفهوم است] (یعنی، ارادهای که بهنحو فینفسه وجود دارد) متمایز است؛ به عبارت دقیقتر، ارادهِ ذهنِ [فاعل و شناسا]، در مقامِ ارادهِ متفرّدی که بهنحو لنفسه وجود دارد، همزمان هست (یعنی، هنوز در درونِ خود از عدمِ وساطت برخوردار است). در نتیجه، ذهنیت موجودیتِ مفهوم را تشکیل میدهد. – بدین ترتیب، موطنی متعالتر برای آزادی معیّن شده است؛ وجهِ ظهورِ مثال یا عنصرِ واقعیِ آن، اکنون، ذهنیتِ اراده است. آزادی یا ارادهای که بهنحو فینفسه وجود دارد، تنها میتواند در درونِ ارادهِ ذهنی بالفعل باشد.
یادداشت هگل:
دومین قلمرو، اخلاق، در کلّیتِ خود وجهِ واقعیِ مفهومِ آزادی را به نمایش میگذارد. فرایندی که در این قلمرو طی میشود، چنین است: ارادهای که در بدو امر تنها بهنحو لنفسه وجود دارد و تنها بهنحو بیواسطه و فینفسه [/بالقوه و پنهان] با ارادهای که بهنحو فینفسه وجود دارد یا ارادهِ عمومی، اینهمان است، مطابق با تمایزی که در آن، خود را غرقِ خود میسازد [/مجذوبِ خود میشود]، حفظ و رفع میشود و [سپس] خود را بهنحو لنفسه [/بالفعل و آشکارا] بهمنزلهِ امری اینهمان با ارادهای که فینفسه وجود دارد، مقرّر میدارد. این حرکت، بنابراین، بهعملآوردنِ خاکی است که آزادی بر روی آن میروید، یعنی ذهنیت. ذهنیت که در ابتدا مجرّد است – یعنی، از مفهوم متمایز است – با مفهوم یکسان میشود و بدین طریق، مثال موفق میشود حقیقتاً خود را محقّق سازد. بدینسان، ارادهِ ذهنی به خود در مقامِ امری عینی و حقیقتاً انضمامی تعیّن میبخشد.
افزوده:
در حقّ، به معنای اخصِّ آن، فرقی نداشت که اصول یا نیّاتِ من چه بود. این مسألهِ خودتعیّنبخشی [/خودمختاری] و محرّک و غایاتِ اراده در ارتباط با اخلاق مطرح میشود. انسانها انتظار دارند مطابق با خودتعیّنبخشیشان [/خودمختاریشان] قضاوت شوند؛ صرفنظر از هرگونه تعیّناتِ خارجی که در کار باشد، آنها با عطف به این موضوع آزاد هستند. رخنه در این عقیدهِ راسخِ انسانها غیرممکن است؛ در برابرِ آن نمیتوان از هیچ قهر و زوری استفاده کرد و بنابراین، ارادهِ اخلاقی دستنیافتنی است [/نمیتوان ارادهِ اخلاقی را مقهور کرد]. ارزشِ انسان با اَعمالِ درونیاش سنجیده میشود. پس، منظرِ اخلاق منظرِ آزادی است که بهنحو لنفسه وجود دارد.
بند ۱۰۷
خودتعیّنبخشیِ [/خودمختاری] اراده، در عین حال، یکی از عناصرِ مفهومِ آن است و ذهنیت صرفاً وجهِ موجودیتِ آن نیست بلکه تعیّنی است خاصِّ آن (به بند ۱۰۴ بنگرید). ارادهای که به صورتِ امری ذهنی تعیّن یافته و لنفسه آزاد است، در ابتدا تنها در مقامِ مفهومِ [آزادی] وجود دارد؛ اما این ارادهِ ذهنی به این دلیل از موجودیت برخوردار است که در مقامِ مثالِ [آزادی] وجود داشته باشد. بنابراین، منظرِ اخلاقی قالبِ حقِّ ارادهِ ذهنی را به خود میگیرد. مطابق با این حقّ، اراده تنها در صورتی میتواند چیزی را تصدیق کند و یا چیزی باشد که آن چیز از آنِ او باشد و در درونِ آن در مقامِ امری ذهنی وجود داشته باشد.
یادداشت هگل:
فرایندِ منظرِ اخلاقی (یادداشت مرتبط با بند ۱۰۶ را بنگرید) در تطابق با این وجه، از قالبِ زیر برخوردار میشود: این فرایند، رشد و بسطِ حقِّ ارادهِ ذهنی – یا رشد و بسطِ طریقِ موجودیتِ آن – است که به موجب آن، ارادهِ ذهنی تعیّنِ بیشتری به آن چیزی میبخشد که در متعلَّقِ [آگاهیاش] وجود دارد و آن را بهمنزلهِ چیزی از آنِ خود باز میشناسد؛ [بدین طریق] اراده مطابق با مفهوم حقیقیاش و به صورتِ امرِ عینی وجود خواهد داشت (عینی در معنای عمومیتِ اراده).
افزوده:
تمامِ این تعیّنِ ذهنیتِ اراده، خود، یک کلّ است که در مقامِ ذهنیت باید از عینیت نیز برخوردار شود. آزادی تنها میتواند درون ذهنِ [فاعل و شناسا] محقّق شود، چرا که ذهن مادّهِ حقیقی برای تحقّقِ آزادی است. اما این موجودیتِ اراده که ما آن را ذهنیت نامیدهایم، متفاوت از ارادهای است که بهنحو فینفسه لنفسه وجود دارد. ارادهای که بخواهد فینفسهِ لنفسه شود، باید خود را از این یکسویگی دوم، یعنی از این ذهنیتِ محض، آزاد سازد. در اخلاق، مسائلی مطرح میشوند که انسان، بهطور خاصّ، به آنها رغبت دارد و از بین این مسائل، آنچه که از بیشترین ارزش برخوردار است دقیقاً این مسأله است که انسان خود را موجودی مطلق میداند و بدین صورت تعیین میکند. انسان نامتمدّن اجازه میدهد تا نیروهای کور و اوضاع طبیعی هر چیزی را بر او تحمیل کنند؛ کودکان از ارادهِ اخلاقی برخوردار نیستند و اجازه میدهند والدینشان برای آنها تعیینِ تکلیف کنند؛ اما انسان متمدّنی [/فرهیخته/ادیب] که در باطن در حال شدن است، اراده میکند تا خود در هر کاری که انجام میدهد، حضور داشته باشد.
بند ۱۰۸
بنابراین، آن ارادهِ ذهنی که بیواسطه، لنفسه است و از ارادهِ فینفسه متمایز است (به یادداشت بند ۱۰۶ بنگرید)، مجرّد، محدود و صوری است. اما ذهنیت نه تنها خود صوری است، بلکه همچنین بهمنزلهِ خودتعیّنبخشیِ [/خودمختاریِ] نامتناهی اراده، [بهطور کلی] وجهِ صوریِ اراده را میسازد. ذهنیت هنگامیکه در بدو امر در مقامِ ارادهِ متفرّد بروز مییابد، بهمنزله امری اینهمان با مفهومِ اراده مقرّر نمیشود: در نتیجه، منظرِ اخلاق منظرِ رابطه و باید و یا تقاضا است. از آنجا که تفاوتِ ذهنیت این تعیّن را نیز دربرمیگیرد که ذهنیت با عینیت در مقامِ موجودیتِ برونافتاده در تقابل قرار دارد، در نتیجه، در اینجا منظرِ آگاهی نیز وارد میشود (به بند ۸ بنگرید) – بهطور کلی، منظرِ تفاوت، تناهی و تظاهرِ اراده.
یادداشت هگل:
امرِ اخلاقی در وهلهِ اول در تقابل با امرِ غیرِاخلاقی تعیین و تعریف نمیشود، همانطور که حقّ بهنحوی بیواسطه در تقابل با باطل قرار ندارد. برعکس، یک منظرِ عمومی وجود دارد که مشتمل بر هر دو امرِ اخلاقی و غیراخلاقی است و بر پایهِ ذهنیتِ اراده استوار است.
افزوده:
در قلمروِ اخلاق، خودتعیّنبخشی [/خودمختاری] باید بهمنزلهِ بیقراری و فعّالیتِ محض در نظر گرفته شود، امری که نمیتواند به آنچه که هست، دست یابد. تنها در قلمروِ حیاتِ عرفی است که اراده با مفهومِ اراده اینهمان میشود و فقط آن را بهمنزلهِ محتوای خود دارد. در قلمروِ اخلاق، اراده هنوز خود را به چیزی مرتبط میسازد که بهنحو فینفسه وجود دارد؛ این قلمرو، بنابراین، منظرِ تفاوت است و فرایندِ همبستهاش فرایندی است که از طریقِ آن، ارادهِ ذهنی به اینهمانی با مفهومِ اراده دست مییابد. بنابراین، بایدی که در امرِ اخلاقی وجود دارد، تنها در قلمروِ حیاتِ عرفی به دست میآید. همچنین، این «غیر» که ارادهِ ذهنی در رابطه با آن میایستد از ماهیتی دوگانه برخوردار است: اول، عنصرِ جوهری مفهوم است و دوم، آن چیزی است که از موجودیتِ خارجی و برونافتاده برخوردار است. حتی اگر خیر درونِ ارادهِ ذهنی مقرّر شده باشد، هنوز به اجرا درنیامده [/عملی نشده] است.
بند ۱۰۹
در تطابق با تعیّنِ عمومیِ اراده، این وجهِ صوری در وهلهِ اول مشتمل بر تقابل میان ذهنیت و عینیت و فعّالیتِ معطوف به این تقابل است (به بند ۸ بنگرید). به عبارت دقیقتر، عناصر و مراحلِ آن چنین است: در مفهوم، موجودیت و وضعیتِ تعیّنیافتگی اینهمان هستند (به بند ۱۰۴ بنگرید) و اراده در مقامِ امری ذهنی خودِ این مفهوم است. دو طرف [ذهنیت و عینیت] باید بهنحوی لنفسه [مستقل و جدا از هم] از یکدیگر متمایز شوند و در مقامِ امری اینهمان [با خود] تقرّر یابند. در ارادهای که به خود تعیّن میبخشد، تعیّنیافتگی (الف) در وهلهِ اول به دستِ خودِ اراده درونِ اراده مقرّر میشود؛ تشخّصِ اراده در درون خود [و به عبارت دیگر] محتوایی که اراده به خود میبخشد. این اولین سلب است و مرزِ صوریِ آن این است که صرفاً به صورت امری مقرّر و ذهنی وجود دارد. این مرز برای [در برابر] ارادهای حاضر است که در مقامِ تأملِ نامتناهی به درونِ خود وجود دارد و اراده (ب) خواستِ رفع و غلبه بر این محدودیت است – یعنی، فعّالیتِ انتقالِ این محتوی، بهطور کلی، از ذهنیت به عینیت و به یک موجودیتِ بیواسطه. (ج) اینهمانیِ بسیطِ اراده با خود در این تقابل، محتوی یا غایتی است که در دو طرفِ تقابل [ذهنیت و عینیت] یکسان میماند و در برابرِ این تمایزِ صورت علیالسّویه است.
بند ۱۱۰
اما این اینهمانیِ محتوی در درونِ منظرِ اخلاقی، جاییکه آزادی (این اینهمانیِ اراده با خود) برای اراده حاضر است (به بند ۱۰۵ بنگرید)، تعیّنِ دقیقتر و مختصِّ خود را کسب میکند.
الف) در نظرِ من، محتوی بهمنزله چیزی از آنِ من معیّن میشود، بهگونهای که این محتوی در اینهمانیِ خود، نه تنها بهمنزلهِ غایت باطنیام بلکه همچنین، مادام که این محتوی از عینیتِ برونافتاده برخوردار شده باشد، دربرگیرندهِ ذهنیتِ من برای من خواهد بود.
افزوده:
محتوای ارادهِ ذهنی یا اخلاقی شاملِ یک تعیّنِ مخصوص به خود است: این محتوی حتی اگر از صورتِ عینیت برخوردار شود، باز هم باید ذهنیتِ من را دربربگیرد و فعلِ من تنها باید در صورتی معتبر باشد که در باطن برای من بهمنزلهِ تدبیر و نیّتِ من معیّن شده باشد. من در هنگامِ ابرازِ ارادهِ خود تنها آن چیزی را بهمنزله فعلِ خود بازمیشناسم [/به رسمیت میشناسم] که از پیش درون ارادهِ ذهنی من حاضر بوده باشد و خواستارِ آن هستم تا در آن [ابرازِ اراده] مجدداً با آگاهیِ ذهنیِ خود روبرو شوم.
بند ۱۱۱
ب) محتوی، اعمّ از اینکه مشتمل بر یک امرِ مشخّص و جزئی باشد [و یا نه] و اینکه از کجا گرفته شده باشد، در مقامِ محتوای ارادهای که در تعیّنیافتگیاش در خود تأمل کرده است و از اینرو، در مقامِ محتوای ارادهِ با خود اینهمان و عمومی، مشمول دو حکم زیر میشود: اول، این محتوی از این تعیّنِ درونی برخوردار است که با ارادهای که بهنحو فینفسه وجود دارد، موافق باشد و اینکه از عینیتِ مفهوم برخوردار باشد. دوم، اما از آنجا که ارادهِ ذهنی که بهنحو لنفسه وجود دارد، در عین حال، هنوز صوری است (به بند ۱۰۸ بنگرید)، این محتوی صرفاً یک مطالبه و تقاضا است و هنوز این امکان را دربرمیگیرد که با مفهومِ [اراده] موافق نباشد.
بند ۱۱۲
ج) من هنگامیکه غایاتِ خود را به مرحلهِ عمل و اجرا درمیآورم، در این فرایندِ عینیتبخشی به غایات، ذهنیتِ خویش را حفظ میکنم (به بند ۱۱۰ بنگرید) و همزمان این ذهنیت را از عدمِ وساطتاش و بنابراین، از این خصلت که بهمنزلهِ ذهنیتِ متفرّدِ من وجود دارد، میزدایم. اما این ذهنیتِ برونافتاده و خارجی که با من اینهمان است، ارادهِ اَغیار [/دیگران] است (به بند ۷۳ بنگرید). – در اینجا [یعنی، قلمرو اصول اخلاقی]، ذهنیت موطنی است که اراده در آن ظهور میکند (به بند ۱۰۶ بنگرید) و ارادهِ اَغیار [/دیگران] در عینِ حال که ظهورِ غیرِ من است، ظهوری است که من به غایاتِ خود میبخشم. بنابراین، اجرا و عملیکردنِ غایاتِ من، در بطنِ خود، از این اینهمانیِ ارادهِ من و ارادهِ اَغیار برخوردار است – از یک عطف و ارجاعِ مثبت و ایجابی به ارادهِ اَغیار.
یادداشت هگل:
بنابراین، عینیتِ غایتی که به اجراء درآمده است، بر سه چیز دلالت میکند، یا به عبارت دیگر، بهمنزله امری واحد، سه عنصر را در برمیگیرد: اول، موجودیتِ بیواسطه و برونافتاده (به بند ۱۰۹ بنگرید)؛ دوم، امرِ همارز و منطبق با مفهوم (به بند ۱۱۲ بنگرید)؛ سوم، ذهنیتِ عمومی. ذهنیتی که درونِ این عینیت حفظ میشود، بهگونهای است که اول، از آنجا که غایتِ عینی از آنِ من است، من خود را درونِ آن [عینیت] بهمنزلهِ این [ارادهِ متفرّد] حفظ میکنم (به بند ۱۱۰ بنگرید)؛ عناصرِ دوم و سومِ ذهنیت منطبق با عناصرِ دوم و سوم عینیت هستند (به بالا بنگرید).
این تعیّنات که از منظرِ اخلاقی متمایز از یکدیگر هستند، صرفاً همراه با [/در] یک تناقض با یکدیگر اتحاد پیدا میکنند [/یگانه هستند]؛ این مسأله، به عبارتِ دقیقتر، تظاهر و تناهی قلمرو اصولِ اخلاقی را میسازد (به بند ۱۰۸ بنگرید) و رشد و بسطِ این منظر [یعنی، منظرِ اخلاقی]، رشد و بسطِ این تناقضات و انحلالِ آنها است (اگرچه که در درونِ این قلمرو، انحلال این تناقضات تنها میتواند به صورت نسبی رخ دهد).
افزوده:
در موردِ حقِّ صوری چنین گفته شد که تنها شاملِ نواهی میشود و اینکه عملی که دقیقاً منطبق با حقّ باشد، در ارتباط با ارادهِ اغیار، از تعیّنی صرفاً سلبی برخوردار است. در مقابل، درونِ قلمرو اخلاقی، تعیّنِ ارادهِ من با عطف به ارادهِ غیر ایجابی و مثبت است، یعنی، ارادهای که بهنحو فینفسه وجود دارد، در بطنِ آنچه که ارادهِ ذهنی محقّق میسازد، حاضر است. این امر مستلزمِ خلق و یا تغییرِ یک موجودیتِ در دسترس است و این امر، به نوبه خود، معطوف به ارادهِ اغیار میشود. مفهومِ اخلاق عبارت است از نحوهِ سلوکِ [/برخورد/رویکرد/رفتار] درونی اراده در قبال خود. اما در اینجا تنها یک اراده وجود ندارد؛ برعکس، عینیتیابی همچنین شامل این تعیّن است که ارادهِ متفرّد خود را در ضمن فرایند عینیتیابی حفظ و رفع میکند و از آنجا که تعیّنِ یکسویگی از میان میرود، اکنون، دو اراده با رابطهای مثبت و ایجابی نسبت به یکدیگر، مقرّر داشته میشوند. در قلمروِ حقّ، این مسأله که ارادهِ اَغیار [/دیگران] با عطف به ارادهِ من (که با مالکیت به خود موجودیت میبخشد) چه علایق و خواستههایی دارد، از هیچ اهمیتی برخوردار نیست. در مقابل، در قلمرو اخلاقی، صلاحِ اَغیار نیز مطرح است و این عطف و ارجاعِ مثبت و ایجابی تنها در این زمان است که واردِ صحنه میشود.